پارت۴۳ loveintime پارت۴۳
#پارت۴۳ #loveintime #پارت۴۳
زمرد:ببین دخترجون من به تونگفتم پولی چیزی میدم چون تو بی نیازی از این چیزا ولی میدونم یه چیزی هست که خیلی دوست داری بهش برسی ولی خانوادت راضی نیستن
برگشتمو با تردید بهش نگاه کردم وقتی سکوت منودید گفت:میدونم دوس داری بری سیدنی ولی خانوادت دوست ندارن ازشون دوربشی،من تورومیفرستم سیدنی ولی باید کاری که ازت میخام رو انجام بدی
چشماموریز کردمو بهش گفتم:خانوم باهوش چطوری من وقتی برم سیدنی میتونم نوه شما رو ادم کنم،اصلا حرفاتون منطقی نیست
زمرد:تو چیکار به اونجاش داری کاری که میخام رو انجام بده میفرستمت اونجا
+بعد اگه انجام ندادین چی؟
زمرد:حرف زمرد حرفه
+نـــــــه،قبول نیست،حرف برام سندنیست یه چیزه معتبر بده بهم
با این حرفم خندید و گفت:الحق خیلی باهوشی و کار الکی انجام نمیدی،تعهد میدم،یا هر چیزی که بخای،اونوقت قبوله؟؟
+دراون شرایط بهش فکر میکنم
زمرد:ن دیگه نشد من جواب قطعی میخام
+اگر اونطوری که میخام پیش بره قبول میکنم،ولی نباید برام دردسری درست بشه و گیرم بندازین
زمرد:باشه،حرفات قبول و حاضرم برای این که مطمعن باشی بهت کلی مدرک و سفته بدم
+خوبه،اگه اینطور باشه قبوله....
با این حرف خنده روی لباش اومد و گفت:خوبه پس من همه چیزرو هماهنگ میکنم و قبل از مراسم رسمی همه چیز رو بهت میدم
+باشه،ولی کلک نباشه چون من با وکیلم هستم
زمرد:ن نیست خیالت راحت
+راستی یه چیز دیگه،کرم چی؟اخه اونم همچین راضی نیست
یکم فکر کردو گفت:اون روی حرف من حرف نمیزنه نگرانش نباش
سرمو تکون دادم و گفتم:اوکی،پس شبتون خوش بعدا میبینمتون
زمرد:شب تو هم خوش
اون رفت منم برگشتم سمت بچه ها خیلی سعی کردن بفهمن چ خبره ولی من چیزی نگفتم و بعدش رفتیم که بخوابیم....
زمرد:ببین دخترجون من به تونگفتم پولی چیزی میدم چون تو بی نیازی از این چیزا ولی میدونم یه چیزی هست که خیلی دوست داری بهش برسی ولی خانوادت راضی نیستن
برگشتمو با تردید بهش نگاه کردم وقتی سکوت منودید گفت:میدونم دوس داری بری سیدنی ولی خانوادت دوست ندارن ازشون دوربشی،من تورومیفرستم سیدنی ولی باید کاری که ازت میخام رو انجام بدی
چشماموریز کردمو بهش گفتم:خانوم باهوش چطوری من وقتی برم سیدنی میتونم نوه شما رو ادم کنم،اصلا حرفاتون منطقی نیست
زمرد:تو چیکار به اونجاش داری کاری که میخام رو انجام بده میفرستمت اونجا
+بعد اگه انجام ندادین چی؟
زمرد:حرف زمرد حرفه
+نـــــــه،قبول نیست،حرف برام سندنیست یه چیزه معتبر بده بهم
با این حرفم خندید و گفت:الحق خیلی باهوشی و کار الکی انجام نمیدی،تعهد میدم،یا هر چیزی که بخای،اونوقت قبوله؟؟
+دراون شرایط بهش فکر میکنم
زمرد:ن دیگه نشد من جواب قطعی میخام
+اگر اونطوری که میخام پیش بره قبول میکنم،ولی نباید برام دردسری درست بشه و گیرم بندازین
زمرد:باشه،حرفات قبول و حاضرم برای این که مطمعن باشی بهت کلی مدرک و سفته بدم
+خوبه،اگه اینطور باشه قبوله....
با این حرف خنده روی لباش اومد و گفت:خوبه پس من همه چیزرو هماهنگ میکنم و قبل از مراسم رسمی همه چیز رو بهت میدم
+باشه،ولی کلک نباشه چون من با وکیلم هستم
زمرد:ن نیست خیالت راحت
+راستی یه چیز دیگه،کرم چی؟اخه اونم همچین راضی نیست
یکم فکر کردو گفت:اون روی حرف من حرف نمیزنه نگرانش نباش
سرمو تکون دادم و گفتم:اوکی،پس شبتون خوش بعدا میبینمتون
زمرد:شب تو هم خوش
اون رفت منم برگشتم سمت بچه ها خیلی سعی کردن بفهمن چ خبره ولی من چیزی نگفتم و بعدش رفتیم که بخوابیم....
۴.۳k
۰۱ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.