توی زندگی بعدیم میبینمت
#توی_زندگی_بعدیم_میبینمت
پارت 1۵
تهیونگ از خواب بیدار میشه
ویو ته : اهه این چه خواب لعنتی ای بود ..نفس نفس میزنه ... یعنی این خواب واقعیه ی من به خاطر کوک موردم ؟؟ به خاطر همین وقتی پیششم حالم بد میشه ... باورم نمیشه این اتفاق ها تو یه روز افتاد ... من دیگه نمیتونم یعنی هم باید از دست اون سول و اون رفقاش نجاتش بدم همم .. همم چیی لیاا وایسا ببینم اون یه هشدار بود کوک کجاست کوککک
تهیونگ یهو دید کوک نیست که از پشت یکی دستش رو گذاشت دور گردن تهیونگ
ویو تهیونگ : میخواستم از تختم پاشم که کوک از پشت بغلم کرد
کوک : تو رو خدا نرو من میترسم * خواب الود
تهیونگ : چی داری میگی حتما داری تو خواب حرف میزنی دستتو از روم بردار
کوک دستش رو از دور گردن تهیونگ بر میداره و خواب میره
ویو تهیونگ : چرا کوک اینجوری شده ... از چی میترسه چیی نکنهه... اون زنهه لیاا... نه امکان نداره نمیزارم نزدیک کوک بشه ... نمیزارم اتفاقی برای کوک بیوفته هرجی باشه کوک نباید بدونه ... من دوباره عاشق کوک شدم لعنت !
تهیونگ کوک رو بغل میکنه و به صورتش نگاه میکنه
تهیونگ : چی میشه همینجوری بخوابی بدون هیچ دردی بدون هیچ غم و ناراحتی ای منو تنها نزار ... ببخشید که باهات سردم ولی تو نباید حقیقتو بدونی
.
.
. تهیونگ یه بوسه به گونه ی کوک میزنه و میره تو اتاقش
#v_jk
پارت 1۵
تهیونگ از خواب بیدار میشه
ویو ته : اهه این چه خواب لعنتی ای بود ..نفس نفس میزنه ... یعنی این خواب واقعیه ی من به خاطر کوک موردم ؟؟ به خاطر همین وقتی پیششم حالم بد میشه ... باورم نمیشه این اتفاق ها تو یه روز افتاد ... من دیگه نمیتونم یعنی هم باید از دست اون سول و اون رفقاش نجاتش بدم همم .. همم چیی لیاا وایسا ببینم اون یه هشدار بود کوک کجاست کوککک
تهیونگ یهو دید کوک نیست که از پشت یکی دستش رو گذاشت دور گردن تهیونگ
ویو تهیونگ : میخواستم از تختم پاشم که کوک از پشت بغلم کرد
کوک : تو رو خدا نرو من میترسم * خواب الود
تهیونگ : چی داری میگی حتما داری تو خواب حرف میزنی دستتو از روم بردار
کوک دستش رو از دور گردن تهیونگ بر میداره و خواب میره
ویو تهیونگ : چرا کوک اینجوری شده ... از چی میترسه چیی نکنهه... اون زنهه لیاا... نه امکان نداره نمیزارم نزدیک کوک بشه ... نمیزارم اتفاقی برای کوک بیوفته هرجی باشه کوک نباید بدونه ... من دوباره عاشق کوک شدم لعنت !
تهیونگ کوک رو بغل میکنه و به صورتش نگاه میکنه
تهیونگ : چی میشه همینجوری بخوابی بدون هیچ دردی بدون هیچ غم و ناراحتی ای منو تنها نزار ... ببخشید که باهات سردم ولی تو نباید حقیقتو بدونی
.
.
. تهیونگ یه بوسه به گونه ی کوک میزنه و میره تو اتاقش
#v_jk
۷.۷k
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.