عشق مافیایی
عشق مافیایی
Part=14
ویو کوک
چشام هشتا شد دیدم لیاناست
معرفی لیانا و ارتباطش با کوک
لیانا ی دختر دایی ناتنی بود ک کوک ب زور مامانش باهاش قرار میزاشت و کوکم برای اینکه قلبش و نشکونه (قلب مامانش) قبول کرد
کوک ب لیانا هیچ حسی نداشتم ولی لیانا عاشق کوک بود و ول کنش نبود حتی با اینکه 6 ماه با هم کات کردن لیانا بعضی اوقات میومد پیش کوک و مث کنه میچسبید بهش(علامت لیانا№) و البته داییه ناتنیشم این جدایی رو قبول کرده با مامانش(مامان لیانا) و مامان کوک ولی لیانا همچنان ول کن نی
همچنان ویوی کوکه
_تو اینجا چیکار میکنی*کل حرفایی ک کوک میزنه با اعصبانیته*
№عشقم..
_ب من نگو عشقم*با داد*
№کوک من عاشقتم بفهم
_من فقط بخاطر مامانم باهات رل زدم و از همون اول هیچ حسی بهت نداشتم
(لیانا نزدیک 1 سال با کوک رل بوده و از کاترینم خبر داشته و اینکه بابای کوک با بابای کاترین دشمنه عکس کاترینم دیده)
یه نگاهی ب کاترین کرد و گفت
№این دختره ک کاترینه
_ب تو ربطی نداره گمشو بیرون
№اگر ب بابات بگم ک با دختر دشمنش رلی..
نزاشتم حرفش و ادامه بده
_اون میدونه و قبول کرده
ویو کاترین
وقتی کوک گف باباش میدونه و قبول کرده چشمام هشتا شد و بهش خیره شدم
ویو کوک
_حالا برو بیرون
بعد نگهبانا رو صدا زدم اومدن بردنش
کاترین گفت...
خمارییی لالایل ایییی😂✨
❤️✨🧚♀
Part=14
ویو کوک
چشام هشتا شد دیدم لیاناست
معرفی لیانا و ارتباطش با کوک
لیانا ی دختر دایی ناتنی بود ک کوک ب زور مامانش باهاش قرار میزاشت و کوکم برای اینکه قلبش و نشکونه (قلب مامانش) قبول کرد
کوک ب لیانا هیچ حسی نداشتم ولی لیانا عاشق کوک بود و ول کنش نبود حتی با اینکه 6 ماه با هم کات کردن لیانا بعضی اوقات میومد پیش کوک و مث کنه میچسبید بهش(علامت لیانا№) و البته داییه ناتنیشم این جدایی رو قبول کرده با مامانش(مامان لیانا) و مامان کوک ولی لیانا همچنان ول کن نی
همچنان ویوی کوکه
_تو اینجا چیکار میکنی*کل حرفایی ک کوک میزنه با اعصبانیته*
№عشقم..
_ب من نگو عشقم*با داد*
№کوک من عاشقتم بفهم
_من فقط بخاطر مامانم باهات رل زدم و از همون اول هیچ حسی بهت نداشتم
(لیانا نزدیک 1 سال با کوک رل بوده و از کاترینم خبر داشته و اینکه بابای کوک با بابای کاترین دشمنه عکس کاترینم دیده)
یه نگاهی ب کاترین کرد و گفت
№این دختره ک کاترینه
_ب تو ربطی نداره گمشو بیرون
№اگر ب بابات بگم ک با دختر دشمنش رلی..
نزاشتم حرفش و ادامه بده
_اون میدونه و قبول کرده
ویو کاترین
وقتی کوک گف باباش میدونه و قبول کرده چشمام هشتا شد و بهش خیره شدم
ویو کوک
_حالا برو بیرون
بعد نگهبانا رو صدا زدم اومدن بردنش
کاترین گفت...
خمارییی لالایل ایییی😂✨
❤️✨🧚♀
۱۴.۲k
۰۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.