Part

Part9
سارا:نمیخواممممم

ته:بلند شو جمع کننن لباس هات
سارا:نمیخواممممم
ته:بخاطر یونا یونا بخاطر نبودن تو گریه میکرد
سارا:هوففف فقط بخاطر یونا برمیگردم وگرنه هیج وقت برنمیگردم
سارا وسایلش جمع کرد و به مایکل داد تا بزاره تو ماشین سارا از مامانش خداحافظی کرد و مامان سارا به تهیونگ گفت اگه دخترش دوباره اذیت کنه اجازه نمیده که اونجا کار کنه
سوار ماشین شدیم و به سمت عمارت راه افتادیم
سارا:وایسا
ته:نکنه میخوای فرار کنی؟
سارا:نه میگم ده وایسااا
(وایساد ) خوب من برم تو فروشگاهه بیام
سارا از ماشین پیاده شد و به سمت فروشگاه‌ رفت و بعد چند مین با دست پر برگشت خوب اینم از این
ته:اینا چیه که گرفتی؟
سارا:اینا مال یونا عه براش گرفتم که بخوره در کنارش هم براتون قهوه مورد علاقتون گرفتم Milka( اسمش از خودم در اوردم)
ته:( با خودش ) پس فهمیده من چه قهوه ای دوست دارم
خوب از کجا فهمیدی من این نوع قهوه را میخورم و دوست دارم؟
سارا:این سوال پرسیدن میخواد خودم دیدم اوه رسیدیم
(توخونه )
یونا:ساراااا دلم برات تنگ شده بوددد
سارا:منم بیا کلی خوراکی برات گرفتم حال کنی
دیدگاه ها (۰)

Part 10یونا: مرسییییییی سارا بریم بازی؟؟سارا: با... ته:نه ک...

Part 11و به سمت اتاق یونا رفتم یونا:ساراااا چرا انقدر دیر ...

سلام بچه ها قراره راجب چیزی صحبت کنمامیدوارم که بتونید درکم ...

Part8سارا رفت تو اشپزخونه مامان :سارا زشته عهه سارا، :مامان ...

ویو یونا :یهو رفتم پایین که پسر عمم دیدم وای خدا این اینجا چ...

زندگی با خنده (ادامه مسافرت با خنگولا)با درسا به سمت ماشین ر...

رمان زندگی با خنده ( واکنش کوک به سوپرایز)سارا: دختره ی سگ ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط