part 108
#part_108
#طاها
اون بچه پروعه از صبح چسبیده بود به رها ولش نمیکرد
داشتیم شام میخوردیم اما رها نیومد چون داشت غذای آرسام میداد
طاها-رهاااا
رها-جانم
طاها-بیا دیگه
رها-غذای آرسام هنوز تموم نشده
طاها-بابا چقدر بهش میدی الان میترکه
رها-زیاد نیس داره بازی میکنه برای همین هنوز تموم نشده
تند تند غذامو خوردم تا برم پیش رها
طاها-رها من غذام تموم شد بده من تو برو بخور
رها-تموم شد دیگه.
طاها-پس بیا بریم
رها-باشه بیا اول تو بغلش کن بزن پشتش غذا خورده باید آروق بزنه
کلافه نفسمو دادم بیرون
بچرو بغل کردم که تا زدم پشتش هرچی خورده بود ریخت رو لباسم
عصبانی به رها زل زدم که با نیش باز نگام میکرد
رها-عه فکر کنم یکم زیادی غذا خورده بود
طاها-رهااااا
رها-عشقم چیزی نیس که برو لباستو عوض کن
طاها-رها من از دست تو چیکار کنم؟
رها-برو شکر خدا کن که منو بهت داده
اینو گفت و آرسام از بغلم گرفت و در رفت
رفتم دوش گرفتم و چون خوابم میومد
زودتر از بقیه خوابیدم
خوابیده بودم که با صدای گریه بچه از خواب بیدارم کرد
چشامو که باز کردم دیدم آرسام وسط منو رها دراز کشیده و داره گریه میکنه
رهام داره دنبال پستونکش میگرده
طاها-رها این اینجا چیکار میکنه؟
رها-خو چیکار کنم جای دیگه نبود بزارمش
طاها-وای خدا ساکتش کن خوابم میاد
رها-باشه الان
طاها-تو کل روز که پیشم نبودی الانم با بچه اومدی پیشم خوابیدی؟
رها-طاها حسودی نکن بچست
طاها-نمیخوام ساکتش کن اینو
رها پستونکشو گذاشت دهنش تا ساکت شد
پشتمو کردم بهشون تا بخوابم حس کردم تخت بالا پایین شد
رها بود که بلند شد و آرسام گذاشت تو گهوارش
اومد کنارم دراز کشید و دستاشو دور کمرم حلقه کرد
آروم گونمو بوس کرد و خوابید
برگشتم سمتش کوتاه لباشو بوسیدم و گرفتمش تو بغلم خوابیدم
#شکلات_تلخ
#طاها
اون بچه پروعه از صبح چسبیده بود به رها ولش نمیکرد
داشتیم شام میخوردیم اما رها نیومد چون داشت غذای آرسام میداد
طاها-رهاااا
رها-جانم
طاها-بیا دیگه
رها-غذای آرسام هنوز تموم نشده
طاها-بابا چقدر بهش میدی الان میترکه
رها-زیاد نیس داره بازی میکنه برای همین هنوز تموم نشده
تند تند غذامو خوردم تا برم پیش رها
طاها-رها من غذام تموم شد بده من تو برو بخور
رها-تموم شد دیگه.
طاها-پس بیا بریم
رها-باشه بیا اول تو بغلش کن بزن پشتش غذا خورده باید آروق بزنه
کلافه نفسمو دادم بیرون
بچرو بغل کردم که تا زدم پشتش هرچی خورده بود ریخت رو لباسم
عصبانی به رها زل زدم که با نیش باز نگام میکرد
رها-عه فکر کنم یکم زیادی غذا خورده بود
طاها-رهااااا
رها-عشقم چیزی نیس که برو لباستو عوض کن
طاها-رها من از دست تو چیکار کنم؟
رها-برو شکر خدا کن که منو بهت داده
اینو گفت و آرسام از بغلم گرفت و در رفت
رفتم دوش گرفتم و چون خوابم میومد
زودتر از بقیه خوابیدم
خوابیده بودم که با صدای گریه بچه از خواب بیدارم کرد
چشامو که باز کردم دیدم آرسام وسط منو رها دراز کشیده و داره گریه میکنه
رهام داره دنبال پستونکش میگرده
طاها-رها این اینجا چیکار میکنه؟
رها-خو چیکار کنم جای دیگه نبود بزارمش
طاها-وای خدا ساکتش کن خوابم میاد
رها-باشه الان
طاها-تو کل روز که پیشم نبودی الانم با بچه اومدی پیشم خوابیدی؟
رها-طاها حسودی نکن بچست
طاها-نمیخوام ساکتش کن اینو
رها پستونکشو گذاشت دهنش تا ساکت شد
پشتمو کردم بهشون تا بخوابم حس کردم تخت بالا پایین شد
رها بود که بلند شد و آرسام گذاشت تو گهوارش
اومد کنارم دراز کشید و دستاشو دور کمرم حلقه کرد
آروم گونمو بوس کرد و خوابید
برگشتم سمتش کوتاه لباشو بوسیدم و گرفتمش تو بغلم خوابیدم
#شکلات_تلخ
۲۸.۸k
۰۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.