part 106
#part_106
#طاها
داشتیم فوتبال میدیدیم که شکیب با یه بچه اومد تو خونه
طاها-این چیه دیگه؟
شکیب-دبه ترشی....بچست دیگه
مبین-فریال فریال فریاللللل
فریال-مرگ چته
مبین-بیا ببین شکیب سرت هوو اورده
شکیب-حجی بچست هوو چیه دیگه
طاها-زن دیده نمیری پیششون همش اینوری اورده بچه رو گذاشته ور دلت تا آدم شی
فریال-شکیببببب
شکیب-بابا چرت میگن عشقم اخه من کجام به این بچه میخوره
مبین-واییییب طاها نگا کپی شکیبه
طاها-پشمام چشاش دماغش لباش رنگ پوستش همه چیش به شکیب رفته
مبین-نگا اخه حتی حالت موهاش
فریال خیره شد به بچه
فریال-وای اره شکیب نگاه انگار بچگیای توعه 😭
شکیب-فریال؟چرا گریه میکنی؟ 😐
فریال-واس چی رفتی با یکی دیگه...شایدم اصلا با اون بودی بعد با من رل زدی چرا بهم دروغ گفتی؟ 😭
وسط جنگ و دعوا بودیم که یکی دروز زد رفتم درو باز کردم
همون رفیق شکیب بود کلشو انداخت پایین اومد تو
پوریا-شکیب داداش ببخشید خانمم زنگ زد طول کشید....بیا اینم وسایل بچه دیگه بچمو سپردم دست تو مراقبش باش
شکیب-چشم خیالت راحت برو به کارت برس
فریال-این بچه شماست؟
پوریا- بله یه مشکلی پیش اومده خانمم بیمارستانه مجبور شدم دیگه به شما زحمت بدم که امروز مراقب آرسام باشید
فریال-خواهش میکنم
پوریا-ممنون خدافظ
پوریا که رفت بیرون یهو فریال با عصبانیت برگشت سمتمون
تا اومدیم با مبین در بریم فریال صداش در اومد
فریال-اهای شما دوتا.....اینا چی بود میگفتید
طاها-جانم؟...من شما رو میشناسم؟
مبین-خانم فکر کنم اشتباه گرفتید
فریال-که اشتباه گرفتم؟ یه اشتباهی نشونتون بدم که اون سرش نا پیدا باشه
تا خواست دمپاییش پرت کنه با مبین پریدیم تو اتاق درو بستیم
دمپاییش محکم خورد به در
فریال-جرعت دارید بیاید بیرون تا تیکه بزرگتون گوشتون بشه
تا اینجا بزور جلو خندمونو گرفته بودیم
یهو هر دو پهن زمین شدیم و جر خوردیم از خنده
#شکلات_تلخ
#طاها
داشتیم فوتبال میدیدیم که شکیب با یه بچه اومد تو خونه
طاها-این چیه دیگه؟
شکیب-دبه ترشی....بچست دیگه
مبین-فریال فریال فریاللللل
فریال-مرگ چته
مبین-بیا ببین شکیب سرت هوو اورده
شکیب-حجی بچست هوو چیه دیگه
طاها-زن دیده نمیری پیششون همش اینوری اورده بچه رو گذاشته ور دلت تا آدم شی
فریال-شکیببببب
شکیب-بابا چرت میگن عشقم اخه من کجام به این بچه میخوره
مبین-واییییب طاها نگا کپی شکیبه
طاها-پشمام چشاش دماغش لباش رنگ پوستش همه چیش به شکیب رفته
مبین-نگا اخه حتی حالت موهاش
فریال خیره شد به بچه
فریال-وای اره شکیب نگاه انگار بچگیای توعه 😭
شکیب-فریال؟چرا گریه میکنی؟ 😐
فریال-واس چی رفتی با یکی دیگه...شایدم اصلا با اون بودی بعد با من رل زدی چرا بهم دروغ گفتی؟ 😭
وسط جنگ و دعوا بودیم که یکی دروز زد رفتم درو باز کردم
همون رفیق شکیب بود کلشو انداخت پایین اومد تو
پوریا-شکیب داداش ببخشید خانمم زنگ زد طول کشید....بیا اینم وسایل بچه دیگه بچمو سپردم دست تو مراقبش باش
شکیب-چشم خیالت راحت برو به کارت برس
فریال-این بچه شماست؟
پوریا- بله یه مشکلی پیش اومده خانمم بیمارستانه مجبور شدم دیگه به شما زحمت بدم که امروز مراقب آرسام باشید
فریال-خواهش میکنم
پوریا-ممنون خدافظ
پوریا که رفت بیرون یهو فریال با عصبانیت برگشت سمتمون
تا اومدیم با مبین در بریم فریال صداش در اومد
فریال-اهای شما دوتا.....اینا چی بود میگفتید
طاها-جانم؟...من شما رو میشناسم؟
مبین-خانم فکر کنم اشتباه گرفتید
فریال-که اشتباه گرفتم؟ یه اشتباهی نشونتون بدم که اون سرش نا پیدا باشه
تا خواست دمپاییش پرت کنه با مبین پریدیم تو اتاق درو بستیم
دمپاییش محکم خورد به در
فریال-جرعت دارید بیاید بیرون تا تیکه بزرگتون گوشتون بشه
تا اینجا بزور جلو خندمونو گرفته بودیم
یهو هر دو پهن زمین شدیم و جر خوردیم از خنده
#شکلات_تلخ
۳۴.۵k
۰۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.