ازدواج اجباری توسط پدربزرگ
#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part۴۸
ته از سر کار رسید به خونه
ویو ات
ته رسید و من واسه ته غذا دذست نکرده بودم
ته: غذا حاضره سرد
ات: مگه من نکرتم برو خودت واسه خودت درست کن
ته: این یعنی چی با داد
لت: رو من داد نزن
و ات بغض کرد ته هم بغض ات رو دید و از عمارت رف بیرون
ویو ات حالم اصلا خوب نبود و به جویئون احتیاج داشتم
ات: الو جویئون با گریه
جویئون: الووو ات چیشده چرا گریه میکنی
ات: بهت تعریف میکنم زود بیا به کافه ی همیشگی
پرش به کافه
ات تمام ماجرارو تعریف کرد
جویئون: واقعا باورم نمیشه
خب برمیگردی خونه یا نه
ات: نه امروز و برنمیگردم به اجوما هم گفتم که از سوهی مراقبت کنه
جویئون: کجا میخوای بمونی بیا به خونه ما
ات: نه احتمالا اگه ته ببینه خونه نیستم اولین کاری میکنع میاد به خونه شما میرم تو هتل میمونم
جویئون: باشه هر جوری خودت راحتی
ات: بس من برم دیگه دیر شد
جویئون: باشه بای
ات: بای
ویو ته
امدم خونه ساعت ۱۲بود ولی ات خونه نبود رفتم از اجوما پرسیدم فقط گفت که از سوهی مراقبت کنه
پس حتما به جویئون گفته
ته: الو جویئون
جویئون: الو سلام کاری داشتی
ته: میدونی ات کجاش
جویئون: نه
ته: دیگه به منم دروغ نگو ات حتی وقتی میخواد بره دست شویی به تو میگه زود بگو کم عصبی
جویئون: باشه بابا تو هتل میمونه ولی خیلی از دستت ناراحته
ته: باشه بای
داشتم میرفتم سمت هتل که به یاد حرف های جویئون افتادم و تو را برا ات موچی کاکائو عروسک خرس و....
رسید به هتل
زنگ و زد ته خرس بزرگ و گرفته بود جلوش
ات: سلام بفرمایین
ته: سلام صداش و تغییر داد
ات: ببخشید شما؟
ته: من یه خرم که زنشو خیلی ناراحت کرده
ات: اومممممم
ته: خرسو گشید کنارو گف
این خر و میبخشی
ات: باید یکمی فک کنم
ته: لطفااا کیوت
ات: باشه بیا داخل با خنده
ته رفت داخل و وسایل هارو به ات داد
ات: مرسییییی
بیا یه فیلمی بزاریم با این نگا کنیم
ته: باشه
صحنه عاشقانه فیلم بود ته داشت بد بد به ات نگا میکرد
ات: ته چرا اونجوری نگا میکنی
در حین حرف زدن ات ته داشت یواش یواش روی ات خم میشد
ته: بیب نظرت چیه........
خب من برم درسامو بخونم شب شاید یه پارت دیگه هم بزارم
نظرتون در مورد این پارت چیع
#part۴۸
ته از سر کار رسید به خونه
ویو ات
ته رسید و من واسه ته غذا دذست نکرده بودم
ته: غذا حاضره سرد
ات: مگه من نکرتم برو خودت واسه خودت درست کن
ته: این یعنی چی با داد
لت: رو من داد نزن
و ات بغض کرد ته هم بغض ات رو دید و از عمارت رف بیرون
ویو ات حالم اصلا خوب نبود و به جویئون احتیاج داشتم
ات: الو جویئون با گریه
جویئون: الووو ات چیشده چرا گریه میکنی
ات: بهت تعریف میکنم زود بیا به کافه ی همیشگی
پرش به کافه
ات تمام ماجرارو تعریف کرد
جویئون: واقعا باورم نمیشه
خب برمیگردی خونه یا نه
ات: نه امروز و برنمیگردم به اجوما هم گفتم که از سوهی مراقبت کنه
جویئون: کجا میخوای بمونی بیا به خونه ما
ات: نه احتمالا اگه ته ببینه خونه نیستم اولین کاری میکنع میاد به خونه شما میرم تو هتل میمونم
جویئون: باشه هر جوری خودت راحتی
ات: بس من برم دیگه دیر شد
جویئون: باشه بای
ات: بای
ویو ته
امدم خونه ساعت ۱۲بود ولی ات خونه نبود رفتم از اجوما پرسیدم فقط گفت که از سوهی مراقبت کنه
پس حتما به جویئون گفته
ته: الو جویئون
جویئون: الو سلام کاری داشتی
ته: میدونی ات کجاش
جویئون: نه
ته: دیگه به منم دروغ نگو ات حتی وقتی میخواد بره دست شویی به تو میگه زود بگو کم عصبی
جویئون: باشه بابا تو هتل میمونه ولی خیلی از دستت ناراحته
ته: باشه بای
داشتم میرفتم سمت هتل که به یاد حرف های جویئون افتادم و تو را برا ات موچی کاکائو عروسک خرس و....
رسید به هتل
زنگ و زد ته خرس بزرگ و گرفته بود جلوش
ات: سلام بفرمایین
ته: سلام صداش و تغییر داد
ات: ببخشید شما؟
ته: من یه خرم که زنشو خیلی ناراحت کرده
ات: اومممممم
ته: خرسو گشید کنارو گف
این خر و میبخشی
ات: باید یکمی فک کنم
ته: لطفااا کیوت
ات: باشه بیا داخل با خنده
ته رفت داخل و وسایل هارو به ات داد
ات: مرسییییی
بیا یه فیلمی بزاریم با این نگا کنیم
ته: باشه
صحنه عاشقانه فیلم بود ته داشت بد بد به ات نگا میکرد
ات: ته چرا اونجوری نگا میکنی
در حین حرف زدن ات ته داشت یواش یواش روی ات خم میشد
ته: بیب نظرت چیه........
خب من برم درسامو بخونم شب شاید یه پارت دیگه هم بزارم
نظرتون در مورد این پارت چیع
۳۸.۱k
۲۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.