ازدواج اجباری توسط پدربزرگ
#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part47
قتی که جویئون رو دیدم خر روق شدم رفتم. پریدم بغلش
فیلیکس: اروم تر مثلا حامل
ات: چی میگی هنو دو ماهه نشده
فیلیکس: باشه بازم باید مواظب باشین
جویئون: ای خدای من
که همه با هم شروع کردن خندیدن
ته: خب ولش کنین بیایین بریم رستوران من گرسنم
ات و ته و فیلیکس: باشه بریم
رفان رستوران و غذا خوردن و بعد از تموم شدن غذا
ات: بریم شهر بازی
ته: نه من خستم
ات: ترو خدا
سوهی: اره بابا بریم
ته: نه یکبار دیگه میام به پارک الان واقعا خستم
ات و سوهی: اوففففففففف
فیلیکس: اره بریم منم خستم
ته: باشه بای
همه: خداحافظ
رسیدن به خونه
ته: بیب چرا پشت کردی
ات:.....
ته: انگار دلت تنبیه میخواد
ات: خستم میخوام بخوابم سرد
ته: باشه
ته ات رو از پشت بغل کرد و ات میخواست دست ته رو رد کنه
ویو ات
میخواستم دست ته رو رد کنم که نمیشد چون قدرتش از من خیلی زیاد بود و یجوری بغل کرده بود که انگار من میخوام فرار کنم
پرش به صبح
ته: احساس میکنم ات از دستم خیلی ناراحته میخواستم سوپرایزش کنم که با دیدن این صحنه عصابم کلا خراب شد
ته: اتتتتتت با داد
ات: هاا چیشده خابالود
ته: این چه وضعشه
ات: بابا خواهش میکنم این حساسیت روی پیراهنت رو ول کن
ته: باشه که اینطور سرد
ویو ات
خودم از قصداتو نکردم چون دیروز من خیلی میخواستم ولی اوت نبرد ولی الان پشیمونم چون ته خیلی اعصبانی شد و با من سرد رفتار کرد
ویو ته
واقعا خیلی عصبی شدم بودم و از امروز تصمیم گرفتم با ات سرد رفتار کنم ببینیم کی خوب قهر میکنه....
#part47
قتی که جویئون رو دیدم خر روق شدم رفتم. پریدم بغلش
فیلیکس: اروم تر مثلا حامل
ات: چی میگی هنو دو ماهه نشده
فیلیکس: باشه بازم باید مواظب باشین
جویئون: ای خدای من
که همه با هم شروع کردن خندیدن
ته: خب ولش کنین بیایین بریم رستوران من گرسنم
ات و ته و فیلیکس: باشه بریم
رفان رستوران و غذا خوردن و بعد از تموم شدن غذا
ات: بریم شهر بازی
ته: نه من خستم
ات: ترو خدا
سوهی: اره بابا بریم
ته: نه یکبار دیگه میام به پارک الان واقعا خستم
ات و سوهی: اوففففففففف
فیلیکس: اره بریم منم خستم
ته: باشه بای
همه: خداحافظ
رسیدن به خونه
ته: بیب چرا پشت کردی
ات:.....
ته: انگار دلت تنبیه میخواد
ات: خستم میخوام بخوابم سرد
ته: باشه
ته ات رو از پشت بغل کرد و ات میخواست دست ته رو رد کنه
ویو ات
میخواستم دست ته رو رد کنم که نمیشد چون قدرتش از من خیلی زیاد بود و یجوری بغل کرده بود که انگار من میخوام فرار کنم
پرش به صبح
ته: احساس میکنم ات از دستم خیلی ناراحته میخواستم سوپرایزش کنم که با دیدن این صحنه عصابم کلا خراب شد
ته: اتتتتتت با داد
ات: هاا چیشده خابالود
ته: این چه وضعشه
ات: بابا خواهش میکنم این حساسیت روی پیراهنت رو ول کن
ته: باشه که اینطور سرد
ویو ات
خودم از قصداتو نکردم چون دیروز من خیلی میخواستم ولی اوت نبرد ولی الان پشیمونم چون ته خیلی اعصبانی شد و با من سرد رفتار کرد
ویو ته
واقعا خیلی عصبی شدم بودم و از امروز تصمیم گرفتم با ات سرد رفتار کنم ببینیم کی خوب قهر میکنه....
۲۷.۰k
۲۷ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.