ازدواج اجباری توسط پدربزرگ
#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part51
ته: خیلی خوشمزه ای نمیتونم ازت جدا شم
ات: اممم ولم کن
ته: انگار شرتمون یادت رف عصبی به ات نگا میکرد
ات: نه ولی دیروز....
که ته نزاشت ات حرف شو بزنه و شروع به کیس گذاشتن کرد
ات: حاححححح اروم تر
ته: بیب برا ۶راندت اماده باش
ات: چی؟
۶رانددددددددد
ته: اره حتی فک کنم کمه بنطرت
ات: نه نه نه
ات لباشو محکم کبوند رو لبای ته(عمارت خالیه)
ته میخواست لباسای ات رو در بیاره زد در به صدا در امد(اره انتظار....)
ات: بزا من برم باز کنم
ته: خیر میزنه میزنه میره بیا ادامه ی کارمون
خواست لبای ات رو بگیره گوشیه ات زنگ خورد
ات: ته بزار جواب بدم قول میدم بر میگردم
ته: باشه
ویوات
رفتم به گوشی جواب بدم جویئون بود جواب دادم
ات: دختر درست وقتش زنگ زدی
جویئون: ات با گریه
ات: چیشده چرا گریه میکنی
جویئون: من از فیلیکس جدا میشم
ات؟ باتعجب
جویئون: دم دذتون هستم بیا بگم
ویوته
منتظر ات بودم که دیدم بدو بدو میره پایین
ته: ات چی شده
ات: جویئون و فیلیکس جدا میشن
ته: هااااا یعنی چی
ات: نمیدونم
دوئید رف در و باز کرد.....
#part51
ته: خیلی خوشمزه ای نمیتونم ازت جدا شم
ات: اممم ولم کن
ته: انگار شرتمون یادت رف عصبی به ات نگا میکرد
ات: نه ولی دیروز....
که ته نزاشت ات حرف شو بزنه و شروع به کیس گذاشتن کرد
ات: حاححححح اروم تر
ته: بیب برا ۶راندت اماده باش
ات: چی؟
۶رانددددددددد
ته: اره حتی فک کنم کمه بنطرت
ات: نه نه نه
ات لباشو محکم کبوند رو لبای ته(عمارت خالیه)
ته میخواست لباسای ات رو در بیاره زد در به صدا در امد(اره انتظار....)
ات: بزا من برم باز کنم
ته: خیر میزنه میزنه میره بیا ادامه ی کارمون
خواست لبای ات رو بگیره گوشیه ات زنگ خورد
ات: ته بزار جواب بدم قول میدم بر میگردم
ته: باشه
ویوات
رفتم به گوشی جواب بدم جویئون بود جواب دادم
ات: دختر درست وقتش زنگ زدی
جویئون: ات با گریه
ات: چیشده چرا گریه میکنی
جویئون: من از فیلیکس جدا میشم
ات؟ باتعجب
جویئون: دم دذتون هستم بیا بگم
ویوته
منتظر ات بودم که دیدم بدو بدو میره پایین
ته: ات چی شده
ات: جویئون و فیلیکس جدا میشن
ته: هااااا یعنی چی
ات: نمیدونم
دوئید رف در و باز کرد.....
۲۷.۷k
۰۲ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.