ازدواجاجباریتوسطپدربزرگ

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part46
خندیدن
ویو ات
داشتم با جویئون صحبت میکردم که دیدم ته اومده
ته: بیب بیا بریم دیگه
ات: باشه
از جویئون خداحافظی کردمو سوار ماشین شدم
دیالوگ های توی ماشین
ات: ته میشه بریم خرید
ته: اول خواهش کن
ات: خواهش میکنم
ته: باشه بریم
رسیدن به مرکز خرید
داشتیم باته به لباس نکا میکردیم که یه هودی ست دیدم
ات: ته بیا اینارو بخرین
ته: کدوم هارو
ات: اینارو
ته: امر اگه من این هودی و بپوشم ابروم میره
ات: تروخداااااااا کیوت
ته: نه نمیشه
ات: خواهششششش میکنمممم
ته: باشهه
ولی فقط تو خونه من اینو میپوشم
ات: باوشههه با ذوق
برش به شب
ویو ات
رفتم به یه حمام ۱۰مینی ارایش لایتی کردم و رفتم سراغ کمودم خیلی دلم میخاست هودی جدید رو بپوشم رفتم پیش ته
ات: ته میشه اون هودی ست ها رو بپوشیم واسه شهربازی
ته: امکان نداره من اون هودی رو بپوشم
ات: لطفاااااا
از لب ته بوسید
ته: لعنت به این زندگی چرا نمیوتونم به تو نه بگم باشه بپوشیم
ات: مرسییییی
ات و ته رفتن پوشیدن
اترف سوهی رو اماده کرد و افتادن به راه
رسیدن به شهر بازی
ویوات
وقتی رسیدیم به شهربازی جویئون و دیدم خر ذوق شده بودم....



خوب بگم چرا کم میزازم چون دستم شکسته و نمیتونم زیاد تایپ کنم
دیدگاه ها (۹)

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ#part47 قتی که جویئون رو دیدم خر ...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part۴۸ته از سر کار رسید به خونه...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part43 ات رو انداخت رو تخت و خو...

#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ #part42 که گرفت لبای ات رو مک زد...

اسم رمان : jk ✨ ویو ی اتات: چییییی!!!!!! لارا : چ. چ. چی چی...

کاش براتوم مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط