جزیره کشف نشده 🌴 پارت۶۶ 💚
جانگکوک: پدربزرگ لطفا بیایید و به همه توضیح بدید.
اژدها: باشه.
رفت پشت میکروفن ایستاد..........
اژدها: میدونم همتون از دیدن من شوکه شدید. من همانطور که میدونید اژدها هستم اسمم هانه. وقتی بچه بودم. انسانها مادرمو از بین بردند. من آخرین اژدهای روی زمین هستم. برای انتقام گرفتن از انسانها هر انسانی جلوم پیدا میشد. میکشتم. هرگز نمیخوردمشون. تا 122سال پیش. 122سال پیش من با شاهزاده خانومتون آشنا شدم. اون سعی میکرد با من ارتباط برقرار کنه. من خیلی مقاومت کردم. اما عشق قویتر بود و تونست مقاومت و کینه منو از بین ببره. بدن انسانیمو بهش نشون دادم. ما با هم مخفیانه ازدواج کردیم. وقتی خواست از من محافظت کنه به داخل طوفان افتاد. اون باردار بود. نتونستم نجاتش بدم. اون ضرر مالی هم بخاطر این بود که همیشه مست میکردمو نمیفهمیدم چیکار میکنم. من فهمیدم پادشاه سابقتون بیماری قلبی داره بخاطر همین به دیدنش رفتم تا قلبمو بهش بدم. من برای زنده موندن دلیلی نداشتم. وقتی باهاش صحبت کردم اون دلیلشو ازم پرسید بهش گفتم که این قلبم عاشق عمش شده بود. اون قبول نکرد. همون لحظه قلبش درد گرفت. چونرو لبه دره بود افتاد اونجا. من پریدمو یجوری از خطرات اون دره نجاتش دادم. خواستم قلبمو بهش بدم که اون قبول نکرد. صدای بالایی ها را که شنید گفت از اونجا برم. منم رفتم. 6سال قبل من نمیدونستم که لیان زنده بود تا این موقع. من 6سال پیش نوه ام جانگکوکو دیدم. اون درمورد مادربزرگش برام گفت. خواستم از اون طوفان رد بشمو برم ببینمش ولی اون طوفان اجازه نداد. این خلاصه ماجرای من بود. امیدوارم منو ببخشید.
استاد رفت جلوتر و هانو بغل کرد.............
ـ✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾ـ
#جزیره_کشف_نشده #میراث_ابدی #میراث_ابدی۲ #آنتی_bts
اژدها: باشه.
رفت پشت میکروفن ایستاد..........
اژدها: میدونم همتون از دیدن من شوکه شدید. من همانطور که میدونید اژدها هستم اسمم هانه. وقتی بچه بودم. انسانها مادرمو از بین بردند. من آخرین اژدهای روی زمین هستم. برای انتقام گرفتن از انسانها هر انسانی جلوم پیدا میشد. میکشتم. هرگز نمیخوردمشون. تا 122سال پیش. 122سال پیش من با شاهزاده خانومتون آشنا شدم. اون سعی میکرد با من ارتباط برقرار کنه. من خیلی مقاومت کردم. اما عشق قویتر بود و تونست مقاومت و کینه منو از بین ببره. بدن انسانیمو بهش نشون دادم. ما با هم مخفیانه ازدواج کردیم. وقتی خواست از من محافظت کنه به داخل طوفان افتاد. اون باردار بود. نتونستم نجاتش بدم. اون ضرر مالی هم بخاطر این بود که همیشه مست میکردمو نمیفهمیدم چیکار میکنم. من فهمیدم پادشاه سابقتون بیماری قلبی داره بخاطر همین به دیدنش رفتم تا قلبمو بهش بدم. من برای زنده موندن دلیلی نداشتم. وقتی باهاش صحبت کردم اون دلیلشو ازم پرسید بهش گفتم که این قلبم عاشق عمش شده بود. اون قبول نکرد. همون لحظه قلبش درد گرفت. چونرو لبه دره بود افتاد اونجا. من پریدمو یجوری از خطرات اون دره نجاتش دادم. خواستم قلبمو بهش بدم که اون قبول نکرد. صدای بالایی ها را که شنید گفت از اونجا برم. منم رفتم. 6سال قبل من نمیدونستم که لیان زنده بود تا این موقع. من 6سال پیش نوه ام جانگکوکو دیدم. اون درمورد مادربزرگش برام گفت. خواستم از اون طوفان رد بشمو برم ببینمش ولی اون طوفان اجازه نداد. این خلاصه ماجرای من بود. امیدوارم منو ببخشید.
استاد رفت جلوتر و هانو بغل کرد.............
ـ✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾ـ
#جزیره_کشف_نشده #میراث_ابدی #میراث_ابدی۲ #آنتی_bts
۱۱.۳k
۱۹ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.