🤎عطر تلخ🤎P6
علامت جونگ کوک _ ....... علامت لیا + ...... علامت سونگ هو & .... امیدوارم لذت ببرید:)))🤎...به راه رفتنم ادامه دادم تا اینکه دیدم پسره....دستشو انداخت دور کمر لیا...ناخواسته عصبانی شدم...این همه بلا سرم آورد ولی من چرا انقد روش غیرتی شدم....سرمو بین دستام گرفتم و چشامو بستم و با خودم گفتم : به من چه اون باکیه و چیکار میکنه ، برای اینکه با اونا روبرو نشم ترجیح دادم از در پشتی هتل خارج بشم ، رفتم سمت ساحل تا یکمی قدم بزنم و ذهنمو آروم کنم (لیا ویو) همون طور که داشتیم از هتل خارج میشدیم دستی رو دور کمر احساس کردم و متوجه شدم صاحب اون دستا لی سونگ هوِ هوله ، خیلی آروم خودمو کنار کشیدم و اونم بالاخره یکمی فاصلشو حفظ کرد ...... وارد کافه شدیم اصلا از این بابت خوشحال نبودم چون حال خوبم با اومدن سونگ هو خراب شد.به سمت یه میز رفتیم و سونگ هو صندلی رو برام عقب کشید تا بشینم( تو ذهنش: ایشش چندش) داشت سعی میکرد از زبونم بکشه بیرون که امروز چه اتفاقی افتاد اما جواب سر بسته بهش میدادم ک خوشبختانه متوجه شد و بحثو عوض کرد &گارسون #وقتتون بخیر رییس چی میل دارید؟ &هر چی این خانم زیبا میل داشته باشه +آمریکانو لطفا &پس دو تا آمریکانو بعد رفتن گارسون اومد دوباره حرف بزنه که گفتم +معذرت میخوام باید برم دسشویی چند دقیقه ای رو تو دسشویی گذروندم و وقتی برگشتم خداروشکر سفارشا آماده شده بودن بدون هیچ حرفی نوشیدنی مو سریع خوردم و بعدش بلند شدم گفتم +شرمنده باید برم کارهایی دارم که باید انجام بدم &تا دم در همراهیتون میکنم +لازم نیس.. &خواهش میکنم بفرمایید دم در که رسیدیم گفت & پس به امید دیدار بانوی جوان +خدانگهدار.(لیا ویو) از کافه دور شدم هنوز ذهنم درگیر اون پیراهن آبیه بود باید خودمو آروم میکردم تصمیم گرفتم برم ساحل صدای آب دریا تنها چیزی بود که تو این دنیا میتونست آرومم کنه همونطور که داشتم تو ذهنم حرف میزدم متوجه شدم به ساحل رسیدم نفس عمیقی کشیدم و هوای تازه رو به ریه ام کشیدم و به راه ادامه دادم (جونگ کوک ویو) هموطور که داشتم قدم میزدم باد توی موهام میپیچید ، صدای موج روحمو نوازش میکرد ، به ساعتم نگا کردم تقریبا ۲ ساعتی بود که تو ساحل بودم و متوجه گذر زمان نشده بودم ، خوشبختانه عصبانیتم فروکش کرده بود پس تصمیم گرفتم به هتل برگردم تو راه برگشت دوباره لیا رو دیدم که سرشو پایین انداخته بود و داشت با خودش کلنجار میرفت اهمیتی ندادم و سعی کردم آرامشی که از دریا گرفته بودم از دست ندم که یهو صدایی شنیدم...(لیا ویو) سعی کردم اون مرتیکه سیریش رو از ذهنم بیرون کنم همچنین داشتم سعی میکردم به اتفاقای امروز فک نکنم و فقط خودمو غرق دریا و این هوای دلپذیر کنم همونطور که داشتم با خودم کلنجار میرفتم گوشیمو از تو کیفم برداشتم و تصمیم گرفتم برای تنوع عکس پروفایلمو عوض کنم (اسلاید ۲) سرم تو گوشی بود که.... یهو به خودم اومدم و فهمیدم درست وسط خیابونم داشتم با سرعت از خیابون رد میشدم
#بی_تی_اس #فن_فیکشن
#بی_تی_اس #فن_فیکشن
۴.۲k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.