دختر شیطون بلا4
#دخترشیطونبلا4
در اتاق اولی رو باز کردم اما خوشم نیومد چون دوتا تخت یه نفره به صورت جداگونه داشت و طراحی دیوارهاش هم اصلا قشنگ نبود پس در رو بستم و به سمت اتاق دومی رفتم که با دیدنش لبخند روی لبم نشست.
رنگ و طراحیش قشنگ بود و یه تخت دو نفره ی بزرگ داشت که سه تامون جا میشدیم پس رفتم داخل و گفتم:
_ این اتاقِ ما
پگاه و یلدا هم پشت سرم اومدن داخل و حرفم رو تایید کردن که یهو سر و کله ی پرهام پیدا شد و گفت:
_ شماها تو اتاق ما چیکار میکنید؟
دهنم رو کج کردم و گفتم:
_ اتاق شما؟
_ بله
_ برو بابا
_ جدی میگم!
یه نگاه به دخترا کردم و با اشاره بهشون رسوندم که چیکار کنیم و بعد سه تایی بهش حمله کردیم و با مشت و لگد و کتک از اتاق بیرونش کردیم و برای احتیاط در رو هم قفل کردیم.
چمدونم رو سمت چپ اتاق گذاشتم و همینطور که بازش میکردم، گفتم:
_ خب کی اول میره حموم؟
پگاه روی تخت نشست و مشغول درآوردن مانتوش شد و گفت:
_ خب معلومه من
یلدا هم از اون سمت با اعتراض گفت:
_ نخیر من
لبخندی بدجنسی زدم و گفتم:
_ من یه فکر بهتر دارم
_ حتما فکرتم اینه که اول خودت بری!
_ خیر
_ پس چی؟
_ سه تایی بریم
یلدا دستاش رو به هم زد و گفت:
_ جون من که موافقم
اما پگاه اخماش رو تو هم کشید و گفت:
_ زهرمار، دوتا بی حیا، هرکی جدا جدا میره
_ نزن تو ذوقمون دیگه
_ همین که گفتم
لباسام و حوله رو برداشتم، سریع به سمت حموم دویدم و پریدم داخل و در رو قفل کردم و گفتم:
_ پگاه خانمی که قانون وضع میکنی پس خودت آخرِ همه برو
_ تو که میایی بیرون، دهنت رو سرویس میکنم
لبم رو به در شیشه ای چسبوندم و گفتم:
_ بوس برا جفتتون
_ خفه شو
_ حرص نخورید شیرتون خشک میشه جیگرا
به ناسزا گفتناشون ادامه دادن که توجهی نکردم و دوش رو باز کردم و مشغول آهنگ خوندن شدم که یه ریز صدایی از یلدا به گوشم رسید:
_ با اون صدای نکره اش آواز هم میخونه
بلند خندیدم اما چیزی نگفتم و مشغول شستن خودم شدم.
همیشه از حموم های طولانی متنفرم بودم پس سر پونزده دقیقه کارم تموم شد...
در اتاق اولی رو باز کردم اما خوشم نیومد چون دوتا تخت یه نفره به صورت جداگونه داشت و طراحی دیوارهاش هم اصلا قشنگ نبود پس در رو بستم و به سمت اتاق دومی رفتم که با دیدنش لبخند روی لبم نشست.
رنگ و طراحیش قشنگ بود و یه تخت دو نفره ی بزرگ داشت که سه تامون جا میشدیم پس رفتم داخل و گفتم:
_ این اتاقِ ما
پگاه و یلدا هم پشت سرم اومدن داخل و حرفم رو تایید کردن که یهو سر و کله ی پرهام پیدا شد و گفت:
_ شماها تو اتاق ما چیکار میکنید؟
دهنم رو کج کردم و گفتم:
_ اتاق شما؟
_ بله
_ برو بابا
_ جدی میگم!
یه نگاه به دخترا کردم و با اشاره بهشون رسوندم که چیکار کنیم و بعد سه تایی بهش حمله کردیم و با مشت و لگد و کتک از اتاق بیرونش کردیم و برای احتیاط در رو هم قفل کردیم.
چمدونم رو سمت چپ اتاق گذاشتم و همینطور که بازش میکردم، گفتم:
_ خب کی اول میره حموم؟
پگاه روی تخت نشست و مشغول درآوردن مانتوش شد و گفت:
_ خب معلومه من
یلدا هم از اون سمت با اعتراض گفت:
_ نخیر من
لبخندی بدجنسی زدم و گفتم:
_ من یه فکر بهتر دارم
_ حتما فکرتم اینه که اول خودت بری!
_ خیر
_ پس چی؟
_ سه تایی بریم
یلدا دستاش رو به هم زد و گفت:
_ جون من که موافقم
اما پگاه اخماش رو تو هم کشید و گفت:
_ زهرمار، دوتا بی حیا، هرکی جدا جدا میره
_ نزن تو ذوقمون دیگه
_ همین که گفتم
لباسام و حوله رو برداشتم، سریع به سمت حموم دویدم و پریدم داخل و در رو قفل کردم و گفتم:
_ پگاه خانمی که قانون وضع میکنی پس خودت آخرِ همه برو
_ تو که میایی بیرون، دهنت رو سرویس میکنم
لبم رو به در شیشه ای چسبوندم و گفتم:
_ بوس برا جفتتون
_ خفه شو
_ حرص نخورید شیرتون خشک میشه جیگرا
به ناسزا گفتناشون ادامه دادن که توجهی نکردم و دوش رو باز کردم و مشغول آهنگ خوندن شدم که یه ریز صدایی از یلدا به گوشم رسید:
_ با اون صدای نکره اش آواز هم میخونه
بلند خندیدم اما چیزی نگفتم و مشغول شستن خودم شدم.
همیشه از حموم های طولانی متنفرم بودم پس سر پونزده دقیقه کارم تموم شد...
۸.۶k
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.