پارت ۶۰
پارت ۶۰
+ چرا دیگه بهم نمیگی تو چشمام نگاه کن ؟ هوم ؟
چی باید جواب میداد
سعی کرد ا/ت رو از خودش جدا کنه که ا/ت بیشتر خودشو رو بهسمت چسبوند
- سرم شلوغه برگرد تو اتاقت
+ چرا باهام حرف نمی زنی ؟ داری تنبیهم میکنی ؟ هر کاری میخوای باهام انجام بده ولی بیتوجهی بهم نکن
بلاخره به چشماش نگاه کرد
- چی می خوای
+ تو رو ... تورو میخوام ... قول میدم مزاحمت نشم .. فقط بزار یکم همینچوری بمونیم
مقاومتی نکرد درواقع خودش هم به این آغوش احتیاج داشت
صندلیش رو جلو کشید و برسی برگه ها شد
- شلوغ نکن وگرنه عواقبش پای خودته
+ باشه
ا/ت گفت و بوسه ای به شاهرگ کوک زد
کلافه بود نمیدونست چه اتفاق فاکی ای درحال رخ دانه
سعی کرد ذهنش رو آزاد کنه و به برسی پرونده هاش بپرداز ....
با صدای تیک تاک ساعت نگاهش رو به برگه ها گرفت و به ساعت دوخت ساعت نه شب بود
این یعنی سه ساعت تمام در اون وضع مشغول برسی پرونده هاش بود نگاهی به ا/ت که همونطور که دستهاش دور گردنش بود بخواب رفته بود کرد
چقدر مظلوم شده بود
اصلا کی خوابید ؟ چرا متوجه اش نشده ؟
ا/ت رو در آغوشش بلند کرد و سمت تختش قدم برداشت و به آرومی رو تخت گذاشتش ملافه رو تا زیر گرندش بالا کشید و موهاشو به عقب هدایت کرد بعد عوض کردن لباسش کنارش قرار گرفت و به پهلو خوابید همونطور که نگاش میکرد روی آرنجش بلند شد و کف دستش رو تکیه گاه سرس کرد
چه نقشه ای برام داری ا/ت ...
زیر لب زمزمه کرد و انگشت شستش رو روی لب های ا/ت کشید
- داری دیونم میکنی ... طوری که نمیدونم چیکار کنم باهات
نگاهش رو ازش گرفت و پشت بهش روی تخت دراز کشید
نباید نگاش میکرد نباید بهش دست میزد
خوب میدونست که در مقابل دکتر کنارش هیچ کنترلی روی شهوتش نداره و خوب این اصلا برای ا/ت که تازه بهبود یافته بود خوب نبود نمیدونست از کی تاحالا مراعات این چیز ها رو میکنه حتی نمیخواست بدونه
در حال حاضر فقط میخواست بدون ذره ای فکر کردن به ا/ت به خواب عمیقی فرو بره و استراحت کنه به آرومی پلک هاش رو بست و خوابید ....
پایان پارت ۶۰
لایک کنید لطفا ♥️🙏
+ چرا دیگه بهم نمیگی تو چشمام نگاه کن ؟ هوم ؟
چی باید جواب میداد
سعی کرد ا/ت رو از خودش جدا کنه که ا/ت بیشتر خودشو رو بهسمت چسبوند
- سرم شلوغه برگرد تو اتاقت
+ چرا باهام حرف نمی زنی ؟ داری تنبیهم میکنی ؟ هر کاری میخوای باهام انجام بده ولی بیتوجهی بهم نکن
بلاخره به چشماش نگاه کرد
- چی می خوای
+ تو رو ... تورو میخوام ... قول میدم مزاحمت نشم .. فقط بزار یکم همینچوری بمونیم
مقاومتی نکرد درواقع خودش هم به این آغوش احتیاج داشت
صندلیش رو جلو کشید و برسی برگه ها شد
- شلوغ نکن وگرنه عواقبش پای خودته
+ باشه
ا/ت گفت و بوسه ای به شاهرگ کوک زد
کلافه بود نمیدونست چه اتفاق فاکی ای درحال رخ دانه
سعی کرد ذهنش رو آزاد کنه و به برسی پرونده هاش بپرداز ....
با صدای تیک تاک ساعت نگاهش رو به برگه ها گرفت و به ساعت دوخت ساعت نه شب بود
این یعنی سه ساعت تمام در اون وضع مشغول برسی پرونده هاش بود نگاهی به ا/ت که همونطور که دستهاش دور گردنش بود بخواب رفته بود کرد
چقدر مظلوم شده بود
اصلا کی خوابید ؟ چرا متوجه اش نشده ؟
ا/ت رو در آغوشش بلند کرد و سمت تختش قدم برداشت و به آرومی رو تخت گذاشتش ملافه رو تا زیر گرندش بالا کشید و موهاشو به عقب هدایت کرد بعد عوض کردن لباسش کنارش قرار گرفت و به پهلو خوابید همونطور که نگاش میکرد روی آرنجش بلند شد و کف دستش رو تکیه گاه سرس کرد
چه نقشه ای برام داری ا/ت ...
زیر لب زمزمه کرد و انگشت شستش رو روی لب های ا/ت کشید
- داری دیونم میکنی ... طوری که نمیدونم چیکار کنم باهات
نگاهش رو ازش گرفت و پشت بهش روی تخت دراز کشید
نباید نگاش میکرد نباید بهش دست میزد
خوب میدونست که در مقابل دکتر کنارش هیچ کنترلی روی شهوتش نداره و خوب این اصلا برای ا/ت که تازه بهبود یافته بود خوب نبود نمیدونست از کی تاحالا مراعات این چیز ها رو میکنه حتی نمیخواست بدونه
در حال حاضر فقط میخواست بدون ذره ای فکر کردن به ا/ت به خواب عمیقی فرو بره و استراحت کنه به آرومی پلک هاش رو بست و خوابید ....
پایان پارت ۶۰
لایک کنید لطفا ♥️🙏
۱۴۷.۵k
۰۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.