𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝¹⁹
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
هایون :سرورم ...شما باید قبل ازدواج بهم میگفتین حس خود برتر بینی دارین •ˇ_ˇ•
جونگکوک :هعی خدا ...راستی تو واسه موضوع خاصی اومده بودی پیشم ...
_________________________________________________________
هایون :یادتونه برای بار اول همو دیدیم ؟
جونگکوک :آره اونموقع ده سالت بود ...میخواستی از حیاط پشتی قصر به بیرون فرار کنی و افتادی رو کلم ...
هایون به شونه جونگکوک میزنه و میگه :اون پسر عنتر تو ...هنوز حرفش کامل نشد که محکم دستشو گذاشت جلوی دهنش و با حالت مبهمی اما کیوتی گفت :ببشید⚆_⚆
جونگکوک خنده خرگوشی زد و گفت :مشکلی نیست ...گفتم که بیشتر از اونچیزی که فکر میکنی میشناسمت ...
هایون :من منظورم اون شبه همون شبی که بهت حمله شدو من نجاتت دادم ...
جونگکوک :تو نجاتم دادی ؟
هایون :نه پس روح ننه بزرگت نجاتت داد ...
جونگکوک :ننه بزرگم ملکه مادره و هنوز در قید حیات ...
هایون :یعنی باز سوتی دادمم؟
جونگکوک :اوهوم ...
هایون :حالا از بحث دور نشیم ...اون شب داشتم درمورد دختری صحبت میکردم که صاحب گلب داداش خلم شده بود ...
جونگکوک :اوکی بحثو عوض میکنیم ...واتت پس چرا اون عنتر پلاستیکی به من نگفت ؟🥲
هایون :چون داداششی سرش غیرت داری خیر کله پوکت ...
جونگکوک :دختر مردومو جر نمیدم فقط چون داداش تهیونگم کهه...
هایون :تو حق نداری کسیو جر بدی منظورم هم جانگ می بود ...
جونگکوک که تو حال خودش بود گفت :قول میدم که فقط تورو جر بد ... تو چی گفتیییی؟!گفتی داداشت عاشق اون دختر معصوم شده ؟
هایون :گلم اول اینکه سر من داد نزن دوم اینکه تا دو دیقه پیش ته داداش تو بوداا سوم اینکه همین دختر معصوم کراش سگی زده رو داداش ما ...
جونگکوک :واقنی؟
هایون :نه پس الکی😐
جونگکوک :ಥ_ಥ
𝙿𝚊𝚛𝚝¹⁹
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
هایون :سرورم ...شما باید قبل ازدواج بهم میگفتین حس خود برتر بینی دارین •ˇ_ˇ•
جونگکوک :هعی خدا ...راستی تو واسه موضوع خاصی اومده بودی پیشم ...
_________________________________________________________
هایون :یادتونه برای بار اول همو دیدیم ؟
جونگکوک :آره اونموقع ده سالت بود ...میخواستی از حیاط پشتی قصر به بیرون فرار کنی و افتادی رو کلم ...
هایون به شونه جونگکوک میزنه و میگه :اون پسر عنتر تو ...هنوز حرفش کامل نشد که محکم دستشو گذاشت جلوی دهنش و با حالت مبهمی اما کیوتی گفت :ببشید⚆_⚆
جونگکوک خنده خرگوشی زد و گفت :مشکلی نیست ...گفتم که بیشتر از اونچیزی که فکر میکنی میشناسمت ...
هایون :من منظورم اون شبه همون شبی که بهت حمله شدو من نجاتت دادم ...
جونگکوک :تو نجاتم دادی ؟
هایون :نه پس روح ننه بزرگت نجاتت داد ...
جونگکوک :ننه بزرگم ملکه مادره و هنوز در قید حیات ...
هایون :یعنی باز سوتی دادمم؟
جونگکوک :اوهوم ...
هایون :حالا از بحث دور نشیم ...اون شب داشتم درمورد دختری صحبت میکردم که صاحب گلب داداش خلم شده بود ...
جونگکوک :اوکی بحثو عوض میکنیم ...واتت پس چرا اون عنتر پلاستیکی به من نگفت ؟🥲
هایون :چون داداششی سرش غیرت داری خیر کله پوکت ...
جونگکوک :دختر مردومو جر نمیدم فقط چون داداش تهیونگم کهه...
هایون :تو حق نداری کسیو جر بدی منظورم هم جانگ می بود ...
جونگکوک که تو حال خودش بود گفت :قول میدم که فقط تورو جر بد ... تو چی گفتیییی؟!گفتی داداشت عاشق اون دختر معصوم شده ؟
هایون :گلم اول اینکه سر من داد نزن دوم اینکه تا دو دیقه پیش ته داداش تو بوداا سوم اینکه همین دختر معصوم کراش سگی زده رو داداش ما ...
جونگکوک :واقنی؟
هایون :نه پس الکی😐
جونگکوک :ಥ_ಥ
۳.۱k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.