عشق پنهان
#عشق_پنهان
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟏𝟏
•────────────•
میخام برم غذامو بخورم
برگشت سمتم
جونگ�کوک:تو اشپزخونع
ا.ت:ارع.همونجایی کع همیشه غذامو میخوردم
دستاشو برد تو جیبش سری تکون داد و گفت
جونگ�کوک:اصلن حواسم نبود.از این به بعد کنار من...دور یه میز غذا میخوری
ا.ت:ولی اما
دستمو کشید
جو�نگ�کوک:تو بیا
همراهش راه افتادم..
اما و مامان کوک یجوری نگام میکردن
انگار باباشونو کشتم:/انگار دشمنشونم
جونگ�کوک صندلی ک کنار صندلی خودش بود رو عقب کشید. با چشم اشاره کرد که بشینم
سری تکون دادمم و رفتم نشستم کنارش
مشغول خوردن شدیم
با گوشه چشم بهشون نگاهی انداختم اما با خشم بهم نگاه میگرد
سعی کردم بیخیال شون باشم
ولی اگر کوک برع من به کی تکیه کنم...کسی نیس که حواسش بهم باشه
همین کمی توجهش به من برام بسه ولی اگه اون برع..چه بلایی سرم میاد
تو همین حال بودم که مامان کوک لب زد و سکوت رو شکست
مامان کوک:پسرم کی میری
جونگ�کوک:فردا صبح
اما:وای..میشه نری..اینجوری من تنها میمونم
دختره لوس
جونگ�کوک:عزیزم کار دارم اخه
مامان کوک:دختر گلم تو تنها نیستی من کنارتم تا جونگ�کوک بیاد
اما:باشه ولی قول بدع که زود بیای
جونگ�کوک:باشه سعی میکنم زود بیام
اما خنده�ای کرد و بعد همه مشغول خوردن شدن
ولی من دیگه میلی به خوردن نداشتم.پیف ارومی کشیدم و به نیم رخ جو�نگ�کوک خیره شدم
𝒑𝒂𝒓𝒕:𝟏𝟏
•────────────•
میخام برم غذامو بخورم
برگشت سمتم
جونگ�کوک:تو اشپزخونع
ا.ت:ارع.همونجایی کع همیشه غذامو میخوردم
دستاشو برد تو جیبش سری تکون داد و گفت
جونگ�کوک:اصلن حواسم نبود.از این به بعد کنار من...دور یه میز غذا میخوری
ا.ت:ولی اما
دستمو کشید
جو�نگ�کوک:تو بیا
همراهش راه افتادم..
اما و مامان کوک یجوری نگام میکردن
انگار باباشونو کشتم:/انگار دشمنشونم
جونگ�کوک صندلی ک کنار صندلی خودش بود رو عقب کشید. با چشم اشاره کرد که بشینم
سری تکون دادمم و رفتم نشستم کنارش
مشغول خوردن شدیم
با گوشه چشم بهشون نگاهی انداختم اما با خشم بهم نگاه میگرد
سعی کردم بیخیال شون باشم
ولی اگر کوک برع من به کی تکیه کنم...کسی نیس که حواسش بهم باشه
همین کمی توجهش به من برام بسه ولی اگه اون برع..چه بلایی سرم میاد
تو همین حال بودم که مامان کوک لب زد و سکوت رو شکست
مامان کوک:پسرم کی میری
جونگ�کوک:فردا صبح
اما:وای..میشه نری..اینجوری من تنها میمونم
دختره لوس
جونگ�کوک:عزیزم کار دارم اخه
مامان کوک:دختر گلم تو تنها نیستی من کنارتم تا جونگ�کوک بیاد
اما:باشه ولی قول بدع که زود بیای
جونگ�کوک:باشه سعی میکنم زود بیام
اما خنده�ای کرد و بعد همه مشغول خوردن شدن
ولی من دیگه میلی به خوردن نداشتم.پیف ارومی کشیدم و به نیم رخ جو�نگ�کوک خیره شدم
۹.۷k
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.