پارت ۶۴
پارت ۶۴
ددی_فاکر
صبح بود و جونگ میونگ پاشو...
جونگ میونگ:: ک..کوووک،پاشو
کوک:: نچ..چته بخواب
جونگ میونگ:: پاشو درد دارم...کوک
کوک تکونی خورد و پاشد
کوک:: حالا میفهمم چرا میگن زن گرفتن دردسر داره،روز اولمو...
جونگ میونگ:: یااااا انقد بیرحم نباش درد دارم چطور میتونی بی تفاوت باشی
کوک:: صبر کن
کوک پاشد و رفت سمت در
جونگ میونگ با چشم غره ای روشو ازش برگردوند
چند مین بعد در باز شد و کوک اومد
کوک:: این شربتو از دیشب واست آماده کردم،بخورش
جونگ میونگ شربتو از دستش گرفت و سر کشید
جونگ میونگ:: مرسی
کوک لیوانو رو میز گذاشت و برگشت سمتش
دراز کشید پیشش و آروم زیر دلشو ماساژ میداد
جونگ میونگ دستشو رو دست کوک گذاشت
کوک هنوز حس خاصی بهش نداشت
البته دوسش داشت،ولی ن ب عنوان همسر...
کوک ویو:
حس میکنم آدمه بدی هستم،از طرفی زنمه و حقش این نیست ک بهش بی محلی کنم و باش بد باشم،ازش ک تنفری هم ندارم،از طرفی دیگه دلم نمیخاد الکی بهش بگم عشقمی...دلم نمیخاد ب دروغ بگم میخامت و...
جونگ میونگ:: دوسم داری؟!...کوکی...کجایی تو؟! الووو صدا میاد؟!
کوک:: جان؟!
جونگ میونگ:: د..دوسم داری؟!
کوک:: آره
جونگ میونگ:: راست میگی؟!
کوک:: جونگ میونگ من از خیلی وقت پیش دوسِت داشتم
جونگ میونگ:: قبلا چون فامیل بودیم و باهم زندگی میکردیم و الان چون همسرتم...عاشقتم ددی
کوک:: اولین باره میبینم هی کیوت میشی و با عشوه حرف میزنی
جونگ میونگ:: عجیبه؟!
کوک:: ن هر کسی واسه شوهرش ناز میکنه و کیوت میشه ولی تو...
جونگ میونگ:: آره تاالان همش روی جدی و تقریبا خشن نشون میدادم
کوک:: ببینم درد زیر دلت خوب شد؟!
جونگ میونگ:: تو ک اومدی پیشم آره
کوک:: بیبی...
کوک بغلش کرد و جونگ میونگ بوسیدش...
...................................................................................
آنا:: چطوره؟!
سوبین:: حال روحیش بده...
ساناکو:: سوبین عزیزه دلم
سوبین:: جونم نونا
ساناکو:: آنا رو ببر بیرون حوصلش سر نره،یکی از بادیگاردارم ببرید
سوبین:: نونا تو هم بیا
آنا:: آره بیا
ساناکو:: ن...امروز خیلی کِثلم
سوبین:: اوکی😕
سوبین و آنا از پیش ساناکو رفتن
ساناکو ب صندلیش تکیه داد
حرفای جونگ میونگ مدام تو ذهنش تکرار میشد
حس میکرد واسه همیشه کوک رو از دست داده
ساناکو:: لنتی چطور تونستی همون بوسه هایی ک گاهن تحویلم میدادیو دیگه ندی...
پاشد و از اتاق کارش زد بیرون
دلش میخواست فقط یه بار دیگه کوک رو ببینه و باهاش برای آخرین بار حرف بزنه،بعد بره سراغ انتقامش از جونگ میونگ...
آروم رفت سمت اتاق خواب...
درشو باز کرد و وارد شد
سر درد هم گرفته بود
خودشو پرت کرد رو تخت
آروم اشکاش میریخت
سعی میکرد واسش عادی باشه
ولی نمیشد
کم کم خوابش برد...
اون امیدی نداره
واسه رسیدن ب جئون جونگ کوک
واسه لمس کردنش،بوسیدنش و حتی دیدنش
اما بنظرم واسه کوک چیزی درباره ساناکو مهم نیست و فعلا حتی بهش فکر هم نمیکنه...
#dasam
https://splus.ir/dadifaker
https://splus.ir/dadifaker
ددی_فاکر
صبح بود و جونگ میونگ پاشو...
جونگ میونگ:: ک..کوووک،پاشو
کوک:: نچ..چته بخواب
جونگ میونگ:: پاشو درد دارم...کوک
کوک تکونی خورد و پاشد
کوک:: حالا میفهمم چرا میگن زن گرفتن دردسر داره،روز اولمو...
جونگ میونگ:: یااااا انقد بیرحم نباش درد دارم چطور میتونی بی تفاوت باشی
کوک:: صبر کن
کوک پاشد و رفت سمت در
جونگ میونگ با چشم غره ای روشو ازش برگردوند
چند مین بعد در باز شد و کوک اومد
کوک:: این شربتو از دیشب واست آماده کردم،بخورش
جونگ میونگ شربتو از دستش گرفت و سر کشید
جونگ میونگ:: مرسی
کوک لیوانو رو میز گذاشت و برگشت سمتش
دراز کشید پیشش و آروم زیر دلشو ماساژ میداد
جونگ میونگ دستشو رو دست کوک گذاشت
کوک هنوز حس خاصی بهش نداشت
البته دوسش داشت،ولی ن ب عنوان همسر...
کوک ویو:
حس میکنم آدمه بدی هستم،از طرفی زنمه و حقش این نیست ک بهش بی محلی کنم و باش بد باشم،ازش ک تنفری هم ندارم،از طرفی دیگه دلم نمیخاد الکی بهش بگم عشقمی...دلم نمیخاد ب دروغ بگم میخامت و...
جونگ میونگ:: دوسم داری؟!...کوکی...کجایی تو؟! الووو صدا میاد؟!
کوک:: جان؟!
جونگ میونگ:: د..دوسم داری؟!
کوک:: آره
جونگ میونگ:: راست میگی؟!
کوک:: جونگ میونگ من از خیلی وقت پیش دوسِت داشتم
جونگ میونگ:: قبلا چون فامیل بودیم و باهم زندگی میکردیم و الان چون همسرتم...عاشقتم ددی
کوک:: اولین باره میبینم هی کیوت میشی و با عشوه حرف میزنی
جونگ میونگ:: عجیبه؟!
کوک:: ن هر کسی واسه شوهرش ناز میکنه و کیوت میشه ولی تو...
جونگ میونگ:: آره تاالان همش روی جدی و تقریبا خشن نشون میدادم
کوک:: ببینم درد زیر دلت خوب شد؟!
جونگ میونگ:: تو ک اومدی پیشم آره
کوک:: بیبی...
کوک بغلش کرد و جونگ میونگ بوسیدش...
...................................................................................
آنا:: چطوره؟!
سوبین:: حال روحیش بده...
ساناکو:: سوبین عزیزه دلم
سوبین:: جونم نونا
ساناکو:: آنا رو ببر بیرون حوصلش سر نره،یکی از بادیگاردارم ببرید
سوبین:: نونا تو هم بیا
آنا:: آره بیا
ساناکو:: ن...امروز خیلی کِثلم
سوبین:: اوکی😕
سوبین و آنا از پیش ساناکو رفتن
ساناکو ب صندلیش تکیه داد
حرفای جونگ میونگ مدام تو ذهنش تکرار میشد
حس میکرد واسه همیشه کوک رو از دست داده
ساناکو:: لنتی چطور تونستی همون بوسه هایی ک گاهن تحویلم میدادیو دیگه ندی...
پاشد و از اتاق کارش زد بیرون
دلش میخواست فقط یه بار دیگه کوک رو ببینه و باهاش برای آخرین بار حرف بزنه،بعد بره سراغ انتقامش از جونگ میونگ...
آروم رفت سمت اتاق خواب...
درشو باز کرد و وارد شد
سر درد هم گرفته بود
خودشو پرت کرد رو تخت
آروم اشکاش میریخت
سعی میکرد واسش عادی باشه
ولی نمیشد
کم کم خوابش برد...
اون امیدی نداره
واسه رسیدن ب جئون جونگ کوک
واسه لمس کردنش،بوسیدنش و حتی دیدنش
اما بنظرم واسه کوک چیزی درباره ساناکو مهم نیست و فعلا حتی بهش فکر هم نمیکنه...
#dasam
https://splus.ir/dadifaker
https://splus.ir/dadifaker
۱۱.۵k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.