Be mine

🖤♡Be mine!♡🖤
PART; 11

《خطر خونی !》

گاهی انسان ها قدر داشتن چیز های کوچیک و نمی دونن یا کلا اون چیز بزرگ و کوچیک می بینن
ولی وقتی از دست شون میدن تازه میفهمن چیو از دست دادن .
{مادر بزرگ ماتیلدا}

روی تخت بزرگ خوابیده بود یه حموم آب گرم توی این هوای پاییزی میچسبید البته بعد از یه فرار درست و حسابی .
چشمای خسته اش و روی هم گزاشت تا بخوابه که صداش و شنید .
؟:عروس اون دیونه اینجاست ؟ من دل گون و می خوام نامجون اون و بهم بده .
با شنیدن صداش اسم شو با لرز زیر لب گفت .
دل‌گون:کوما !
بلند شد سریع و لباساش و پوشید موهاش و دورش ریخت و پوتین هاش و پوشید .
کوما اومده بود تا اونو ببره !
《حالا کوما کیه جئون کوما برادر کوک هست برادر بزرگتر کوک که وقتی کوک روانی شد اونو فرستاد تيمارستان وشد رئیس مافیای سایه ها در حالی که کوک رئیس بود نه اون و کوما دقیقا شکل کوک اما وحشتناک ترو ساکت تر اونم عاشق شد ولی کوک دل گون و بهش نداد و نزدیک ۳ سال اونو پیش خودش نگهداشت . 》
زیاد شد ببخشید .
دیدگاه ها (۰)

🖤Be mine!🖤PART; 12 لای درو باز کرد و از راه پله ها آروم پایی...

🖤♡Be mine!♡🖤PART ; 13دل گون با چشمای درشت شده به کوک خیره شد...

🖤♡Be mine!♡🖤PART;10نامجون:از جی هوپ و تهیونگ شنیدم که داشتن ...

🖤♡Be mine!♡🖤PART; 9گفتم: من بر نمی گردم پیششش! (داد.تهیونگ ل...

p23فردا صبحساعت هفت صبحه. هوا هنوز نیمه‌تاریک و سرده. هتل تو...

عشق من🎀(پارت ۲)کوک برگشت سمت ته و گفتکوک:پیاده شو رسیدیمته:چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط