Be mine

🖤♡Be mine!♡🖤
PART ; 13

دل گون با چشمای درشت شده به کوک خیره شده بود .
کوک :برو دل گون وقتی دیگه منو نخوای یا دیگه دوسم نداشته باشی عشق من به تو به درد لای جرز هم نمی خوره .
دل گون حالا شاهد اشکای پسرکش بود دوباره حس مالکیتش برگشته بود ! ولی با عشق زیاد قوی ترو بیشتر انگار داشت به سوی کوک حلش میداد .
آروم قدم برداشت به سمتش و بغلش کرد !
از این کار کوک خیلی شکه شده بود !
کوک : د دل گون (اشک و بغض
دل گون:هیشش (گره دستش و محکم کرد .
کوک با دیدن وضعیت همراهیش کرد .
بعد چند مین دل گون بی‌صدا از بغل گرم هیولاش در اومد و دستش و گرفت و حرکت کرد .
کوک : کجا داریم میریم دل گون ؟
دل گون :یه جای دور !
کوک سکوت کرد منم دستش و محکم تر گرفتم .
می بردمش به خونه اصلی خودم دور از اینا !
سکوت بین مون زیادی سنگین بود .
که کوک گفت
کوک :دوست دارم .
ایستادم بدنم شل شد ولی خودم و نگهداشتن
بر گشتم سمتش و نگاهش کردم .
به چشمای آبیش که حالا دوباره رام من شده بود چشم دوختم و دستم و به سمت گونش بردم
کوک :
دیدگاه ها (۲)

🖤♡Be mine!♡🖤PART;14 کوک :دل گون این کارو نکن ! دستم و کشیدم ...

ای ماه ! من را امشب عروس خود بخوان !تا در مهتاب جان دهم تا ...

🖤Be mine!🖤PART; 12 لای درو باز کرد و از راه پله ها آروم پایی...

🖤♡Be mine!♡🖤PART; 11 《خطر خونی !》گاهی انسان ها قدر داشتن چیز...

black flower(p,257)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط