شعلههایعشق

#شعله_های_عشق
#part_23

#راوی
روز ها می‌گذشت و جسیکا تمام مدت پیش سوکجین بود ، با غیرت هاش، با زود به زود سر زدن همسر سوکجین ، به سوکجین ، تحقیر ها و ... دیگه عادی بود و اهمیتی نداشت امروز ساعت ۳ بود که جسیکا از سره کار برمی‌گشت خسته و کوفته بود تا وارد خونه شد روی میر جا کفشی نوشته بودن " جسیکا، ما تا فردا نیستیم خونه مراقب خودت باش" هوفی کشید و تلوزیون رو روشن کرد داشت اخبار رو میدید تا زنگه در خورد، سوکجین بود قیافش خیلی عصبانی بود! جسیکا شات قهوه رو پایین گذاشت و در رو باز کرد و به سمته حیاط رفت دمپایی مخصوص رو پوشید و به سمته سوکجین رفت و گفت

-بله؟

سوکجین با چهره ی ترسناک به سمته جسیکا اومد و یقه ی لباس جسیکا رو گرفت و با داد وحشتناک سره جوجه ی زیر دستش گفت

+ عوضی! میخواستی میونه ی من رو با همسرم بهم بزنی؟ اون که حرف طلاق نمیزد بخاطره توی بی ارزش میخاد طلاق بگیره!

جسیکا با ترس و نامفهومی حرفی که جین بهش زده بود گفت

-چی؟ من ، من که کاری نکردم!

+ پس فوتوشاپ هارو کی براش فرستاده؟ هوم؟ خوشت میاد عکسای بدن لختت رو بامن فوتوشاپ کردی گذاشتی کنار هم؟

- چی؟ من ، من همچین کاری نکردم

+ اها خیلی خوشت میاد از من؟ میخای واقعیش رو انجام بدم؟

از موهای دخترک گرفت و به سمته اتاق برد و با ترسناک ترین حد ممکن بدون توجه به گریه ها و التماس کردن های جسیکا کار خودش رو شروع کرد...

"فردا"

دل دخترک به شدت درد میکرد اشکاش روی گونه هاش خیلی میکردن صدای دعوا و داد وبیداد از پایین میومد دخترک با یاد دیشب اشک ریخت لباس هاش رو پوشید و به سمته پایین رفت عمو جک با شنیدن صدای پای دخترک به جسیکا نگاه کرد و با داد ترسناکی گفت

: مگه من چی برات کم گذاشتم دختر؟ چرا؟

اشک ها بر گونه ی جسیکا خیس بودند ولی جسیکا متعجب شد و با صدای گرفته گفت

- من ، من که کاری نکردم

میکائیل با عصبانیت تمام گفت

: پس من بودم به سوکجین مشروب و تحریک کننده دادم!

-چی؟
دیدگاه ها (۱)

#شعله_های_عشق #part_24جسیکا به لیوان نصفه ی مشروب و قرص تحری...

#شعله_های_عشق #part_25جسیکا از در بیرون رفت سره سگ جلو در رو...

pov: girl💅🎀

#شعله_های_عشق #part_22-بله به لطف دوسپسرای شما!هوفی کشیدن و ...

𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 ::part¹⁵"روی تخت دراز کشیدو به سقف خیره شد..خو...

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: ☆part¹" ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط