شعلههایعشق
#شعله_های_عشق
#part_22
-بله به لطف دوسپسرای شما!
هوفی کشیدن و لونا از زیردست هانا بیرون اومد و گفت
: خبببب برین تو کمد شلوارا و کفش ها تون رو درارین تا بگم این مهمونی برای چیه!
با کنجکاوی تمام رفتم به سمته کمد چند تا شلوار دیدم که هم شکل همن با چند تا کفش کفش پاپیون رو برداشتم و بلوز سفید ساده برداش رفتم توی رختکن اتاقش لباسمو عوض کردم و بیرون اومدم همه رفتن و پوشیدن و اومدن ولی شلوار لونا فرق داشت برای چی؟ لونا صداشو گرم کرد و گفت
: خب عشقولیای من این مهمونی برای اینه که روز آخر مجردیمو جشن بگیرمممم
با تعجب گفتم
- چییی؟ یعنی خو میخای با شارلوت ازدواج کنیییی؟
لونا گفت
: ارههههه
پریدم بغلش و پامو دورش حلقه کردم
- اخجوننن عروسییییی
خندید و من رو از بغلش پایین آورد سریع گوشیشو برداشت دور هم گرد شدیم و گفت
: بیاین از پاهامون عکس بگیریممم
یدونه عکس گرفت و گفت
: خببب برین بالشتارو بردارین که جنگ شروع شدههه
همه به سمت بالشتها رفتیم به هم میزدیم هرکی از خط رد میشد میسوخت من با لونا و جولی و هانا بودم و سه نفره دیگه هم باهم کلی همو زدیم تا اون گروه باخت از خوشحالی جیغی کشیدیم و لونا سریع رفت سمته یخچال و با یه عالمه خوراکی برگشت لبمو گاز گرفتم و گفتم
- پتو!
بعد سریع پتو رو برداشتم یه لپ تاب هم برداشتم و همه اومدن زیره پتو خوراکی هارو گذاشتیم و فیلم ترسناک پلی کردیم اولش شروع نشده یهو یه جن اومد تو صفحه جیغی کشیدم و خودمو انداختم بغل لونا ، لونا خندید و شروع کردم به خوردن چیز هایی که جلوم بود
" ۲ ساعت بعد"
از لونا خداحافظی کردم و شلوار ها رو بهش دادم و به سمته بیرون رفتم کارت عروسی رو توی کیفم چپوندم و زنگ زدم تا این وقته شب ادوارد بیاد دنبالم نشستم تو صندلی کنار خونه ی لونا بعد چند دقیقه ماشینی بوق زد سوارش شدم و ادوارد با لحن ترسناکی گفت
: برای چی تا این وقته شب بیرونی؟
- دوستم آخرین مهمونیه مجردیشو گرفته بود خب!
دیگه چیزی نگفت و اهنگ پلی کرد و راه افتاد
#part_22
-بله به لطف دوسپسرای شما!
هوفی کشیدن و لونا از زیردست هانا بیرون اومد و گفت
: خبببب برین تو کمد شلوارا و کفش ها تون رو درارین تا بگم این مهمونی برای چیه!
با کنجکاوی تمام رفتم به سمته کمد چند تا شلوار دیدم که هم شکل همن با چند تا کفش کفش پاپیون رو برداشتم و بلوز سفید ساده برداش رفتم توی رختکن اتاقش لباسمو عوض کردم و بیرون اومدم همه رفتن و پوشیدن و اومدن ولی شلوار لونا فرق داشت برای چی؟ لونا صداشو گرم کرد و گفت
: خب عشقولیای من این مهمونی برای اینه که روز آخر مجردیمو جشن بگیرمممم
با تعجب گفتم
- چییی؟ یعنی خو میخای با شارلوت ازدواج کنیییی؟
لونا گفت
: ارههههه
پریدم بغلش و پامو دورش حلقه کردم
- اخجوننن عروسییییی
خندید و من رو از بغلش پایین آورد سریع گوشیشو برداشت دور هم گرد شدیم و گفت
: بیاین از پاهامون عکس بگیریممم
یدونه عکس گرفت و گفت
: خببب برین بالشتارو بردارین که جنگ شروع شدههه
همه به سمت بالشتها رفتیم به هم میزدیم هرکی از خط رد میشد میسوخت من با لونا و جولی و هانا بودم و سه نفره دیگه هم باهم کلی همو زدیم تا اون گروه باخت از خوشحالی جیغی کشیدیم و لونا سریع رفت سمته یخچال و با یه عالمه خوراکی برگشت لبمو گاز گرفتم و گفتم
- پتو!
بعد سریع پتو رو برداشتم یه لپ تاب هم برداشتم و همه اومدن زیره پتو خوراکی هارو گذاشتیم و فیلم ترسناک پلی کردیم اولش شروع نشده یهو یه جن اومد تو صفحه جیغی کشیدم و خودمو انداختم بغل لونا ، لونا خندید و شروع کردم به خوردن چیز هایی که جلوم بود
" ۲ ساعت بعد"
از لونا خداحافظی کردم و شلوار ها رو بهش دادم و به سمته بیرون رفتم کارت عروسی رو توی کیفم چپوندم و زنگ زدم تا این وقته شب ادوارد بیاد دنبالم نشستم تو صندلی کنار خونه ی لونا بعد چند دقیقه ماشینی بوق زد سوارش شدم و ادوارد با لحن ترسناکی گفت
: برای چی تا این وقته شب بیرونی؟
- دوستم آخرین مهمونیه مجردیشو گرفته بود خب!
دیگه چیزی نگفت و اهنگ پلی کرد و راه افتاد
- ۱.۲k
- ۲۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط