P

P.۲

"ا.ت" به پفیلاهایی که روی زمین پخش شده بودن نگاه کرد و با یه آه سنگین گفت:

– «عالی شد... پفیلاها ریختن. ای بابا، حالا چی کار کنم؟»

شوگا که هنوز خواب‌آلود بود و دستشو روی شکم "ا.ت" گذاشته بود، با یه لبخند کج از روی تخت نشست و گفت:

– «پفیلا می‌خوای؟»

"ا.ت" چشماشو چرخوند و با یه لحن شوخی گفت:

– «آره... پفیلا می‌خوام. ولی توی این وضعیت چی؟ پفیلاهایی که روی زمین ریختن!»

شوگا که هنوز توی خواب بود و یه دستشو می‌مالید به چشمش، گفت:

– «هیچی، می‌روم دوباره درست می‌کنم... البته اگه بچه بخواد پفیلاهای بیشتری بزنه!»
دیدگاه ها (۱)

p.2شوگا لبخندی زد، نگاهش به پسر کوچیکش نرم شد. دستی به موهای...

P.1همه‌چی با یه لایو ساده شروع شد.ا.ت اون روز اومده بود خونه...

P.1اتاق تاریک بود، فقط نور تلویزیون چشمک می‌زد. "ا.ت" توی بغ...

p.3"ا.ت" نگاهش رو به چشمای کوک دوخت، ولی بغض توی گلوش اجازه ...

تک پارتی از شوگا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط