P
P.۲
"ا.ت" به پفیلاهایی که روی زمین پخش شده بودن نگاه کرد و با یه آه سنگین گفت:
– «عالی شد... پفیلاها ریختن. ای بابا، حالا چی کار کنم؟»
شوگا که هنوز خوابآلود بود و دستشو روی شکم "ا.ت" گذاشته بود، با یه لبخند کج از روی تخت نشست و گفت:
– «پفیلا میخوای؟»
"ا.ت" چشماشو چرخوند و با یه لحن شوخی گفت:
– «آره... پفیلا میخوام. ولی توی این وضعیت چی؟ پفیلاهایی که روی زمین ریختن!»
شوگا که هنوز توی خواب بود و یه دستشو میمالید به چشمش، گفت:
– «هیچی، میروم دوباره درست میکنم... البته اگه بچه بخواد پفیلاهای بیشتری بزنه!»
"ا.ت" به پفیلاهایی که روی زمین پخش شده بودن نگاه کرد و با یه آه سنگین گفت:
– «عالی شد... پفیلاها ریختن. ای بابا، حالا چی کار کنم؟»
شوگا که هنوز خوابآلود بود و دستشو روی شکم "ا.ت" گذاشته بود، با یه لبخند کج از روی تخت نشست و گفت:
– «پفیلا میخوای؟»
"ا.ت" چشماشو چرخوند و با یه لحن شوخی گفت:
– «آره... پفیلا میخوام. ولی توی این وضعیت چی؟ پفیلاهایی که روی زمین ریختن!»
شوگا که هنوز توی خواب بود و یه دستشو میمالید به چشمش، گفت:
– «هیچی، میروم دوباره درست میکنم... البته اگه بچه بخواد پفیلاهای بیشتری بزنه!»
- ۲۲.۵k
- ۲۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط