p
p.2
شوگا لبخندی زد، نگاهش به پسر کوچیکش نرم شد. دستی به موهای اون زد و گفت:
– «آره دیگه، پسر خوشگلم، این هم یه داستان دیگه. از وقتی که اون زن بچشو حامله بود و همه چیز شروع شد...»
"ا.ت" از گوشهی اتاق به شوگا نگاه کرد و با خندهای کوچک گفت:
– «آره، به خدا خسته شدیم، تو دیگه چی میخوای بچه؟! این همه سال گذشته هنوز هم داستانها رو نمیخوای تموم کنی؟»
پسر با لبخند شیطنتآمیزی گفت:
– «پس داستانش چی شد؟ اون مرده برای خانومش پفیلا درس کرد؟ »
شوگا روبه پسرش گفت:
– «آره... و یه روز اون بچهی خوشگل که حالا کنار بابا و مامانش نشسته، به یاد آورد که داستانها همیشه میتونن یکی از زیباترین قسمتهای زندگیاش باشن.»
پسر با هیجان گفت:
– «اسمش چی بود؟»
شوگا با کمی تامل، چشم به "ا.ت" دوخت و لبخند زد:
– «اسمش میشه "سول". سول همون معنای واقعی عشق و خانوادهگیه.»
و شوگا یواشکی برای ا.ت چشمکی زد ا.ت تک خنده ای کرد
سول گفت "این اسم منه که!!"
"ا.ت" گفت:
– « اره ، حالا بیا که یه داستان دیگه برات بگم...»
شوگا لبخندی زد، نگاهش به پسر کوچیکش نرم شد. دستی به موهای اون زد و گفت:
– «آره دیگه، پسر خوشگلم، این هم یه داستان دیگه. از وقتی که اون زن بچشو حامله بود و همه چیز شروع شد...»
"ا.ت" از گوشهی اتاق به شوگا نگاه کرد و با خندهای کوچک گفت:
– «آره، به خدا خسته شدیم، تو دیگه چی میخوای بچه؟! این همه سال گذشته هنوز هم داستانها رو نمیخوای تموم کنی؟»
پسر با لبخند شیطنتآمیزی گفت:
– «پس داستانش چی شد؟ اون مرده برای خانومش پفیلا درس کرد؟ »
شوگا روبه پسرش گفت:
– «آره... و یه روز اون بچهی خوشگل که حالا کنار بابا و مامانش نشسته، به یاد آورد که داستانها همیشه میتونن یکی از زیباترین قسمتهای زندگیاش باشن.»
پسر با هیجان گفت:
– «اسمش چی بود؟»
شوگا با کمی تامل، چشم به "ا.ت" دوخت و لبخند زد:
– «اسمش میشه "سول". سول همون معنای واقعی عشق و خانوادهگیه.»
و شوگا یواشکی برای ا.ت چشمکی زد ا.ت تک خنده ای کرد
سول گفت "این اسم منه که!!"
"ا.ت" گفت:
– « اره ، حالا بیا که یه داستان دیگه برات بگم...»
- ۲۵.۱k
- ۲۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط