عمارتاربابجعون

#عمارت_ارباب_جعون
Parf:35

تا پسره حواسش به سرش بود از رو تخت بلند شدم و شروع کردم به دوییدن،

$ آه لعنتی صبر کن،(دویید دنبال ات)

تا جایی که تونستم دوییدم اما یهو ینفر گرفت از موهام و انداختم زمین ،

+آخ......
$ فکر کردی میتونی از دستم فرار کنی ،( داد و عصبانی)

یهو گرفت از دستم و بلندم کرد.....

$ من که گفتم کاریت ندارم گفتم فقط قرار چند روز اینجا بمونی ☆پس چرا فرار میکنی(☆آخرش رو با داد گفت)
+ سر من داد نزن،(بلند)

همین جور که داشتم با پسره دعوا میکردم یهو یه  دختر اومد،

دختره: ددی جو‌.......
$خفه (داد)
دختره:.........من ...فقط ...خواستم ببینم ....چی کار میکنی(لکنت دار)
$ نمیخوام ،همش سرت تو کارای منه بسه دیگه (داد)

کپ کرده بودم این دختره کی بود ؟ براچی به این پسره میگفت ددی ؟!! چقدر سوال داشتم واییییی احمق (زد تو سر خودش)

دختره: چیه حتما بخاطر این دخترس اره..‌‌‌‌‌‌......

ادامه دارد.......
دیدگاه ها (۱)

#عمارت_ارباب_جعون Part:36دختره: بخاطر اونه که داری اینجوری ب...

#عمارت_ارباب_جعون Part:37= مُفَصَله بیا بعدا بهت میگم......د...

#عمارت_ارباب_جعون Part:34رفتم ببینم جونکوک کجاست،همین جور که...

#عمارت_ارباب_جعونPart: 33چشام رو مالیدم و گفتم: هیچی ،(پَکر)...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۲

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲۸

برادرای هایتانی پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط