عمارتاربابجعون

#عمارت_ارباب_جعون
Part: 33

چشام رو مالیدم و گفتم:

هیچی ،(پَکر)
_(سرش رو از تو برگه ها اورد بیرون ) هوم خب پس ... ات اماده شو میخوایم بریم!
جسارت نباشه ها علا حضرت کجا؟(دست به سینه )
_ بار!
واس چی؟
_ واس قمار !
واس قمار،(عدای جونکوک رو درمیاره)
_ خب دیگه راه بیوفت،

همراه جونکوک حرکت کردیم و رفتیم حیاط،  در ماشین رو برا جونکوک باز کردم و نشست توی ماشین منم نشستم و در رو بستم،........

در بار:
بوی الکل و شراب سیگار همه جا رو برداشته بود همه جا پر مرد های هیز و زنای جَن*ده بود،
جونکوک با یه مردی رفت و به من اشاره کرد که دنبالش نَرَم ،
رفتم و یه ویسکی ۲۰ درصد گرفتم و شروع کردم به خوردن که یه پسری نشست کنارم ،

/سلام ات!

ویسکی پرید تو گلوم، این من رو از کجا میشناسه خودم رو جمع و جور کردم و برگشتم سمتش ،

الکس!
/ خوشحالم دوباره میبینمت (دستش رو انداخت دور گردن ات)
منم خوشحالم،
/ اینجا چی کار میکنی؟
آممم....قبل از اینکه بخام به این سوالت جواب بدم ....میخوام بپرسم از کجا شناختیم ؟
/کسی که عاشق باشه با هرچیز کوچیکی عشقش رو میشناسه!
(لبخند تلخ)
/ خب نگفتی چرا اینجایی؟
ها؟ خب داستانش مُفَصَلِه ،
/ اصلا وایسا ببینم جونکوک خان چطوری اجازه داده زنش بدون بادیگارد بیاد بیرون؟
من خودم الان بادیگاردم!
/ چی؟
راستش من بخاطر زن دوم جونکوک ۸ سال از جونکوک فاصله گرفتم و دور از اون بودم بعدش جونکو‌ک من رو پیدا کرد ولی با اصرار تونستم جونکوک رو راضی کنم که به عنوان بادیگاردش پیشش باشم نه زنش!
/ خب چرا؟
چون میخواستم زنه دوم جونکوک راحت پیش جونکوک بدون من زندگی کنه ، چون اگه من اونجا میبودم جونکوک فقط به من اهمیت میداد و ......به زنه دومش توجه نمیکرد ،(همون جور که بغض تو صداش موج میزد)
/ آه ، چه زندگی بدی داشتی تو دختر،
هوم(بغض)
/ عیب نداره،(ات رو کشید تو بغل خودش )

یهو الکس کشیدم تو بغل خودش ، اروم گریه میکردم و الکس اروم میزد از پشتم تا اروم بشم،
بعد چند دقیقه  از بغلش دراومدم ،

ممنون که درکم میکنی،(لبخند تلخ)
/ هوم،
من دیگه میرم،
/ کجا؟
دنبال جونکوک،
/ هوم منم فکر کنم دیگه باید برم،
باشه پس خدافظ،

از الکس خدافظی کردم و ...........

ادامه دارد.........
دیدگاه ها (۸)

#عمارت_ارباب_جعون Part:34رفتم ببینم جونکوک کجاست،همین جور که...

#عمارت_ارباب_جعون Parf:35تا پسره حواسش به سرش بود از رو تخت ...

#عمارت_ارباب_جعون Part:32صداش خیلی شبیه ات بود نکنه ات بود ن...

#عمارت_ارباب_جعونPart: 31رفتم حیاط و تا تونستم دوییدم که رسی...

چرامن پارت ۵تا اینکه جونکوک رسیددینگ دینگات: کیهجونکوک ـ: من...

چرا من پارت ۲جونکوک: باشه الان میام چاگیاات؛ ممنونویو ات: رف...

آبنبات تلخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط