باران به بغض یک زن تنها نیاز داشت
باران به بغض یک زن تنها نیاز داشت
شیشه برای گریه فقط "ها" نیاز داشت
آهش دوباره شیشه ی درمانده را گرفت
زن بغض کرده بود و کسی را نیاز داشت
انگشت روی شیشه کشید و نوشت: غم
"غم" گریه شد دورنش و حالا نیاز داشت _
_ سر روی زانویش بگذارد که هق هق اش
جایی برای دفن صداها نیاز داشت
باران به شیشه خورد و غمش خورده شد، و بعد
دل، درد می کشید و مداوا نیاز داشت
دلشوره ای گرفت و شبش تلخ تلخ شد
چون ماهیان تشنه به دریا نیاز داشت
زل زد به جاده، سرخ شد و پرده را کشید
جیغ بنفش پرده تماشا نیاز داشت
این بغض لعنتی که امانش نداد، رفت...
یک زن به شانه های تو این جا نیاز داشت ...
#مریم_
شیشه برای گریه فقط "ها" نیاز داشت
آهش دوباره شیشه ی درمانده را گرفت
زن بغض کرده بود و کسی را نیاز داشت
انگشت روی شیشه کشید و نوشت: غم
"غم" گریه شد دورنش و حالا نیاز داشت _
_ سر روی زانویش بگذارد که هق هق اش
جایی برای دفن صداها نیاز داشت
باران به شیشه خورد و غمش خورده شد، و بعد
دل، درد می کشید و مداوا نیاز داشت
دلشوره ای گرفت و شبش تلخ تلخ شد
چون ماهیان تشنه به دریا نیاز داشت
زل زد به جاده، سرخ شد و پرده را کشید
جیغ بنفش پرده تماشا نیاز داشت
این بغض لعنتی که امانش نداد، رفت...
یک زن به شانه های تو این جا نیاز داشت ...
#مریم_
۹۰۵
۱۸ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.