به خانه برنگرد. هیچ چای داغی روی هیچ میزی منتظرت نیست و ه
به خانه برنگرد. هیچ چای داغی روی هیچ میزی منتظرت نیست و هیچ کس نیست که از تو بپرسد چه خبر. به خانه برنگرد ، هیچ چشمی پشت پنجره ای نگرانت نیست. دیر کنی یا نه، زنگ بزنی یا تمام روز تلفنت خاموش باشد فرقی نمیکند. تنهایی یعنی همین روزنامه های روی میز و عطر غذایی که هیچ وقت در خانه نمی پیچد. گاهی هم چای داغت را می نوشی و در پاسخ کسی که مدام می پرسد چه خبر ، سری تکان میدهی و باز تلفنت مدام زنگ میزند و با یک نفس عمیق تمام عطر غذا را در ریه هایت جا میدهی اما باز... باز هم تنهایی، آنقدر تنها که خودت را گاهی در کوچه پس کوچه های بی دلیل گم می کنی تا تنهاتر از آنچه بودی تمام شهر را به دنبال خودت بگردی. نگرد چیزی پیدا نمی کنی. فقط بیا و بنشین. لحظه ای درنگ کن. من از تو تنهاترم و نمیدانم این عقربه ها امشب چقدر به من فرصت میدهند تا روی گرد و غبار آینه با نوک انگشتم بنویسم :
تنهایی ام را با تو قسمت می کنم،سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من، عالمی نیست
منصور ضابطیان
تنهایی ام را با تو قسمت می کنم،سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهایی من، عالمی نیست
منصور ضابطیان
۱.۲k
۱۵ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.