ازدواج اجباری توسط پدربزرگ
#ازدواج_اجباری_توسط_پدربزرگ
#part43
ات رو انداخت رو تخت و خوا لباس های ات رو دربیاره
سوهی با دادو بیداد امد
سوهی: مامانن من میترسم میشه پیش تو بخوابم
ات: باشه بیا بخوابیم
ته: نه نمیشه سوهی تو برو با اجوما بخواب
سوهی: نه من میخوام پیش مامان مبخوابم
ات: ته کاری نداشته باش
ته: باشه عصبی
پرش به صبح
ویو ات
صبح بیدار شدم چون امروز قرار بود بریم پارتی بخاطر همین کارامو انجام دادمو سمهی رو فرستادم مهد کودک تهیونگ که میخواست بره دستم گرفت و چسبوند منو به دیوار
ته: بیب میدونی دیگه انتقامم و بعد میگیرم ازت که لبای ات بو گرفت و مک زد بعد۲۰مین
رفت
پرش به شب
ویو ات
رفتم یه لباس سیاه انتخاب کردم و ارایش لایتی کردم که دیدم تهیونگ حاظره
ویو ته
با دیدن ات محوش شده بودم که با صداش به خودم امدم
ات: ته بریم
ته:.......
ات: ته با داد
ته: اه چی
ات: بریممممم
ته: بریم بریم
رسیدن به پارتی
رسیدن به پارتی و فیلیکس و جویئون با هم گفتن
فیلیکس و جویئون: میشه یه لحظه توجه کنین
همه به فیلیکس و جویئون نگا میکردن
فیلیکس: این پارتی به مناسبت بار دار شدن همسرم هست
که همه دست زدن
بع فیلیکس و جویئون رفتن پیش ات و ته
ات: باشه جویئون من وقتی حامله شده بودم اول به تو گفتم حرومت شه عصبی
جویئون: بابا فیلیکس نزاشت بگم
ات: باشه حالا
بعد رفتن و مشروب خوردن
ویو ات
سعی کردم زیاد مشروب نخورم و ته مثل دیوانه داشت مشروب میخورد و کاملا مست بود
ویو ته
کاملا مست بودم و به ات نیاز داشتم رفتم در گوشش گفتم
ته: بیبی گرل بهت نیاز دارم
ات: ته داری چی میگی
که تهیونگ ات رو براید اسلاید بغل کردو رفت از فیلیکس و جویئون خداحافظی کردو رفتن به خونه.......
#part43
ات رو انداخت رو تخت و خوا لباس های ات رو دربیاره
سوهی با دادو بیداد امد
سوهی: مامانن من میترسم میشه پیش تو بخوابم
ات: باشه بیا بخوابیم
ته: نه نمیشه سوهی تو برو با اجوما بخواب
سوهی: نه من میخوام پیش مامان مبخوابم
ات: ته کاری نداشته باش
ته: باشه عصبی
پرش به صبح
ویو ات
صبح بیدار شدم چون امروز قرار بود بریم پارتی بخاطر همین کارامو انجام دادمو سمهی رو فرستادم مهد کودک تهیونگ که میخواست بره دستم گرفت و چسبوند منو به دیوار
ته: بیب میدونی دیگه انتقامم و بعد میگیرم ازت که لبای ات بو گرفت و مک زد بعد۲۰مین
رفت
پرش به شب
ویو ات
رفتم یه لباس سیاه انتخاب کردم و ارایش لایتی کردم که دیدم تهیونگ حاظره
ویو ته
با دیدن ات محوش شده بودم که با صداش به خودم امدم
ات: ته بریم
ته:.......
ات: ته با داد
ته: اه چی
ات: بریممممم
ته: بریم بریم
رسیدن به پارتی
رسیدن به پارتی و فیلیکس و جویئون با هم گفتن
فیلیکس و جویئون: میشه یه لحظه توجه کنین
همه به فیلیکس و جویئون نگا میکردن
فیلیکس: این پارتی به مناسبت بار دار شدن همسرم هست
که همه دست زدن
بع فیلیکس و جویئون رفتن پیش ات و ته
ات: باشه جویئون من وقتی حامله شده بودم اول به تو گفتم حرومت شه عصبی
جویئون: بابا فیلیکس نزاشت بگم
ات: باشه حالا
بعد رفتن و مشروب خوردن
ویو ات
سعی کردم زیاد مشروب نخورم و ته مثل دیوانه داشت مشروب میخورد و کاملا مست بود
ویو ته
کاملا مست بودم و به ات نیاز داشتم رفتم در گوشش گفتم
ته: بیبی گرل بهت نیاز دارم
ات: ته داری چی میگی
که تهیونگ ات رو براید اسلاید بغل کردو رفت از فیلیکس و جویئون خداحافظی کردو رفتن به خونه.......
۳۲.۳k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.