주인과 노예💱
주인과 노예💱
P~۳۲
علامت تو ذهن°°
کوک:اههههههه بیب
مینجی:همم°خدایا خودت کمکم کن°
کوک:*رو مینجی خیمه میزنه و دستاشو میگیره *قراره ............دیگه نمیتونم
مینجی:روزه اول........*که کوک شروع میکنه به بوسیدن مینجی و اهم اهم *
پیشه جیمین و جیا و ته:
جیا:اونا نمیان
ته:شاید خوب پیش نرفته
جیمین:شاید دارن اهم اهم میکنن
جیا:ای عشقم روزه اول شب اعتراف
ته:برا کوک فرق نداره
جیا:بهتره بخوابیم
جیمین:اره بریم
فردا صبح:
ویو کوک:
صبح از خواب بیدار شدم مینح تو بغلم بود حلقه دستمو محکم کردم داشت انگار بیدار میشد که چشام رو بستم و خودمو زدم به خواب
ویو مینجی:
صبح از خواب بیدار شدم تو بغله کوک بودم صورتش جلو صورتم بود خیلی کیوت و هات بود موهای بلندشش*مثله الان *حلقه دستش دورم محکم بود خواب نبود چون تو ذهنش داشت حرف میزد با خودش من فهمیدم فکر میکرد که من نمیدونم نخوابیده هردو لخت بودیم چون دیشب توسط جناب جئون جونگ کوک به فاک رفتم دو راند تمام
مینجی:کوکی جونگ کوکی
کوک:............
مینجی: نمیخوای بلند شی
کوک:هممم بزار بخوابم
مینجی:پاشو باید بریم خونه
کوک:خستم ولم کن
مینجی:معلومه چون با کارای دیشبی که کردی خیلی خسته شدی
کوک:دلت درد میکنه
مینجی:نه
کوک:خوبه پس بریم حموم
مینجی:اره دوتایی!؟
کوک:اره
مینجی:باش.......*اونا رفتن حموم و اومدن بیرون لباسشونو عوض کردن *اسلاید دو و سه*و صبخونه درست کردن و خوردن*
مینجی:میگم چطوره بهشون بگیم هنو باهم نیستیم
کوک:موافقم بگیم هوب پیش نرفته *این دو یک نقشه خیلی بد کشیدن و برگشتن عمارت کوک برگشت و مینجی*
برگشتمممممممم درواقع این پارتو ساعت 2نوشتم حوصله نداشتم بزارمش الان گذاشتم
گ،𓆩😁𓆪 💙
💜𝗕𝗧𝗦⟭⟬💜
💜𝔸ℝ𝕄𝕐⁷⟬⟭💜
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
P~۳۲
علامت تو ذهن°°
کوک:اههههههه بیب
مینجی:همم°خدایا خودت کمکم کن°
کوک:*رو مینجی خیمه میزنه و دستاشو میگیره *قراره ............دیگه نمیتونم
مینجی:روزه اول........*که کوک شروع میکنه به بوسیدن مینجی و اهم اهم *
پیشه جیمین و جیا و ته:
جیا:اونا نمیان
ته:شاید خوب پیش نرفته
جیمین:شاید دارن اهم اهم میکنن
جیا:ای عشقم روزه اول شب اعتراف
ته:برا کوک فرق نداره
جیا:بهتره بخوابیم
جیمین:اره بریم
فردا صبح:
ویو کوک:
صبح از خواب بیدار شدم مینح تو بغلم بود حلقه دستمو محکم کردم داشت انگار بیدار میشد که چشام رو بستم و خودمو زدم به خواب
ویو مینجی:
صبح از خواب بیدار شدم تو بغله کوک بودم صورتش جلو صورتم بود خیلی کیوت و هات بود موهای بلندشش*مثله الان *حلقه دستش دورم محکم بود خواب نبود چون تو ذهنش داشت حرف میزد با خودش من فهمیدم فکر میکرد که من نمیدونم نخوابیده هردو لخت بودیم چون دیشب توسط جناب جئون جونگ کوک به فاک رفتم دو راند تمام
مینجی:کوکی جونگ کوکی
کوک:............
مینجی: نمیخوای بلند شی
کوک:هممم بزار بخوابم
مینجی:پاشو باید بریم خونه
کوک:خستم ولم کن
مینجی:معلومه چون با کارای دیشبی که کردی خیلی خسته شدی
کوک:دلت درد میکنه
مینجی:نه
کوک:خوبه پس بریم حموم
مینجی:اره دوتایی!؟
کوک:اره
مینجی:باش.......*اونا رفتن حموم و اومدن بیرون لباسشونو عوض کردن *اسلاید دو و سه*و صبخونه درست کردن و خوردن*
مینجی:میگم چطوره بهشون بگیم هنو باهم نیستیم
کوک:موافقم بگیم هوب پیش نرفته *این دو یک نقشه خیلی بد کشیدن و برگشتن عمارت کوک برگشت و مینجی*
برگشتمممممممم درواقع این پارتو ساعت 2نوشتم حوصله نداشتم بزارمش الان گذاشتم
گ،𓆩😁𓆪 💙
💜𝗕𝗧𝗦⟭⟬💜
💜𝔸ℝ𝕄𝕐⁷⟬⟭💜
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
۴.۱k
۲۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.