بیماری ب نام عشق
پارت ۱۱🍷
اومد سمتم ک دیدم ت دستش گوشیمه..داد بهم
جونگ کوک: میدونستم دنبال گوشیت اومدی...ولی دوباره برگرد اوکی؟...یه ذره باهات کل کل میکنم دردام یادم میره
ا.ت:منم بدم نمیاد بیام...شاید بعد از مرگت ارثیه زدن ب نامم
جونگ کوک:خیل خب..فردا بعد باشگاه بیا
ا.ت: اوکی..فعلن
از عمارتش رفتم بیرون و تاکسی گرفتم رفتم سمت خونه..نشستم رو مبل و کلی گوشیمو بوس کردم
ا.ت: اخ قربونش برم چقد دلم براش تنگ شده بود..زندگیممممم
یکم ت گوشیم چرخیدم
ا.ت:فردا بازم میرم دیدن کوک..بیچاره تنهاست
(فردا بعد باشگاه)
جینهو:بریم خرید؟
ا.ت:کار دارم...ولی ولش خرید زیاد طول نمیکشه بریم
رفتیم خرید و ساعت ۹ شب برگشتیم
ا.ت: دیر شده دیگه نمیرم
(روز دوم بعد باشگاه)
تهیونگ: بریم کافه؟
جینهو: چنتا از بچه هام میان بریم؟
ا.ت:بریم
(روز سوم)
ا.ت:خونم خیلی کثیف شده فردا میرم دیدن جونگ کوک
(روز چهارم)
ا.ت: امروز خیلی خسته شدم...فردا میرم
(روز پنجم)
جینهو:بریم سینما؟ یه فیلم طنز اومده
ته: موافقم
ا.ت:بریم
(روز شیشم)
تهیونگ: بریم شهر بازی؟...امروز خلوته
ا.ت:بریم
(روز هفتم)
جینهو:یه هفتش جونگ کوک نیومده
ا.ت:شت یادم رفت بریم دیدنش
بعد باشگاه تاکسی گرفتم رفتم سمت عمارتش...رسیدم و زنگ زدم ک نگهبانی ک هفته پیش درو برام باز کرد تا منو دید بدو بدو اومد سمتم
نگهبان: خانم این یه هفته کجا بودید؟
ا.ت:چطور؟
نگهبان: حال اقای جئون بشدت بده
ا.ت:یعنی چی؟ اخرین دفعه ک دیدمش حالش خوب بود
نگهبان: بعد از رفتن شما حالشون خیلی بد شد
بدو بدو رفتم سمت اتاقش..صدای سرفه هاش از دفعه قبل بدتر شده بود...در اتاقشو باز کردم...۳ تا دکتر ۴ تا شده بودن..جونگ کوک حالش بدتر بود..سرم بهش وصل کرده بودن و کلی قرص و دارو و امپول روی میز کنار تختش بود
ا.ت:جونگ کوک
رفتم سمتش و نشستم روی تخت و چشماشو باز کرد..لباش خشک شده بودن و رنگ صورتش پریده بود..از شدت تب داشت عرق میکرد
ا.ت: ببخشید نیوم....
حرفم تموم نشده بود ک یه دفعه بلند شد و....
.
.
.
اینم شیرینی ۵۰۰ تایی شدنمون🗿🍷
اومد سمتم ک دیدم ت دستش گوشیمه..داد بهم
جونگ کوک: میدونستم دنبال گوشیت اومدی...ولی دوباره برگرد اوکی؟...یه ذره باهات کل کل میکنم دردام یادم میره
ا.ت:منم بدم نمیاد بیام...شاید بعد از مرگت ارثیه زدن ب نامم
جونگ کوک:خیل خب..فردا بعد باشگاه بیا
ا.ت: اوکی..فعلن
از عمارتش رفتم بیرون و تاکسی گرفتم رفتم سمت خونه..نشستم رو مبل و کلی گوشیمو بوس کردم
ا.ت: اخ قربونش برم چقد دلم براش تنگ شده بود..زندگیممممم
یکم ت گوشیم چرخیدم
ا.ت:فردا بازم میرم دیدن کوک..بیچاره تنهاست
(فردا بعد باشگاه)
جینهو:بریم خرید؟
ا.ت:کار دارم...ولی ولش خرید زیاد طول نمیکشه بریم
رفتیم خرید و ساعت ۹ شب برگشتیم
ا.ت: دیر شده دیگه نمیرم
(روز دوم بعد باشگاه)
تهیونگ: بریم کافه؟
جینهو: چنتا از بچه هام میان بریم؟
ا.ت:بریم
(روز سوم)
ا.ت:خونم خیلی کثیف شده فردا میرم دیدن جونگ کوک
(روز چهارم)
ا.ت: امروز خیلی خسته شدم...فردا میرم
(روز پنجم)
جینهو:بریم سینما؟ یه فیلم طنز اومده
ته: موافقم
ا.ت:بریم
(روز شیشم)
تهیونگ: بریم شهر بازی؟...امروز خلوته
ا.ت:بریم
(روز هفتم)
جینهو:یه هفتش جونگ کوک نیومده
ا.ت:شت یادم رفت بریم دیدنش
بعد باشگاه تاکسی گرفتم رفتم سمت عمارتش...رسیدم و زنگ زدم ک نگهبانی ک هفته پیش درو برام باز کرد تا منو دید بدو بدو اومد سمتم
نگهبان: خانم این یه هفته کجا بودید؟
ا.ت:چطور؟
نگهبان: حال اقای جئون بشدت بده
ا.ت:یعنی چی؟ اخرین دفعه ک دیدمش حالش خوب بود
نگهبان: بعد از رفتن شما حالشون خیلی بد شد
بدو بدو رفتم سمت اتاقش..صدای سرفه هاش از دفعه قبل بدتر شده بود...در اتاقشو باز کردم...۳ تا دکتر ۴ تا شده بودن..جونگ کوک حالش بدتر بود..سرم بهش وصل کرده بودن و کلی قرص و دارو و امپول روی میز کنار تختش بود
ا.ت:جونگ کوک
رفتم سمتش و نشستم روی تخت و چشماشو باز کرد..لباش خشک شده بودن و رنگ صورتش پریده بود..از شدت تب داشت عرق میکرد
ا.ت: ببخشید نیوم....
حرفم تموم نشده بود ک یه دفعه بلند شد و....
.
.
.
اینم شیرینی ۵۰۰ تایی شدنمون🗿🍷
۲۳.۶k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.