بیماری ب نام عشق
پارت ۱۲🍷
حرفم تموم نشده بود یه یهو بغلم کرد...شوکه شدم
ا.ت:ک..کوک؟
از ت بغلم اومد بیرون
جونگ کوک: مگه قرار نبود بیای دیدنم؟
ا.ت:بخدا بچه ها انقدر برنامه بیرون چیدن فراموش کردم
جونگ کوک:فراموش کردی؟..چطور فراموش کردی؟
ا.ت: حالا مگه چی شده؟
دکتر۴:ما ب یه نتیجه ای رسیدیم
ا.ت: چ نتیجه ای؟
دکتر۳: هفته ی پیش ک شما اومدین حال اقای جئون خوب شده بود درسته؟
ا.ت:اره..بهتر بود
دکتر ۲: بعد از رفتن شما ایشون بشدت حالشون بد شد و هرچی قرص و دارو بود بهشون دادیم حالشون خوب نشد..شبا تا صب بدن درد و حالت تهوع و تب خیلی بالایی داشتن و صبح ها هم میل ب خوردن هیچی ندارن...ولی الان ک شما اینجایید حالشون خوبه
ا.ت:خب؟
دکتر ۱: ایشون وقتی کنار شما هستن حالشون خوبه
تمام این مدتی ک دکترا حرف میزدن جونگ کوک فقط منو نگاه میکرد
ا.ت:یعنی من عین قرص و دارو عمل میکنم؟
دکتر:بله
ا.ت: کصشعره
همشون نگام کردن
ا.ت:ن منظورم اینه ک امکان نداره..چطور همچین چیزی ممکنه ک بودنش کنار من حالش خوب باشه...اصن صب کن ببینم فیلم ک نمیای؟..ایسگا گرفتی منو؟
جونگ کوک: وضعیتمو نمیبینی؟
دکتر ۱: شما برای ایشون مثل دارو عمل میکنید
ا.ت:داروی چی مگه فیلم هندیه؟
دکتر۲: درسته باورش سخته ولی فقط یه مدته
ا.ت:یعنی چی؟
دکتر: ما هر قرص و شربتی ک موجود بود بهشون دادیم و هر امپول و تقویت کننده ای بهشون تزریق کردیم ولی هیچی جواب حالشونو نداد
ا.ت:حقته میخاستی نصف شبی بیرون نری سرما نخوری
دکتر۳:سرما خوردگی نیست
ا.ت:حالا هرچی..چ کاری از من ساختس
دکتر۲: پیش اقای جئون بمونید
ا.ت: خیل خب هر روز میام بهش سر میزنم
دکتر ۳: نه..منظورمون اینه ک باهاش زندگی کنید
ا.ت:چرتو پرت نگو
بازم همشون نگام کردن
ا.ت: نه منظورم اینه ک نمیشه یه دختر توی خونه ی یه پسر بمونه زشته..نگا هنوز هیچی نشده بغلم کرده
دکتر ۲: ایشون مواقعی ک حالشون بده ب بغل کردن شما..بوییدنتون...و شایدم بوسیدنتون احتیاج دارن
ا.ت: این بَده...من با این زندگی نمیکنم
جونگ کوک: فک کردی من دوست دارم؟
ا.ت: ولی صب کن ببینم...اگه بمیری ارثیه بهم میرسه
جونگ کوک دستشو رو پیشونیش گذاشت و دراز کشید
جونگ کوک: من با این نمیتونم زندگی کنم..همون روز اول خودکشی میکنم
ا.ت: حالا چقد باید باهاش زندگی کنم؟
دکتر: تا راه درمانو تشخیص بدیم..یکم ازمایشات روشون عملی میشه تا بهتر بفهمیم داروش چیه
ا.ت: چقدر طول میکشه؟
دکتر۲: حدود یه ماه
ا.ت: یه ماه؟..زیاده کمترش کن
جونگ کوک: داری سر جون من معاله میکنی؟
ا.ت: اره خب
جونگ کوک: یه روز چیه من همون لحظه اول خودکشی میکنم
دکتر۳:سعی میکنیم یکی دو هفته ای تمومش کنیم
پاشدم و باهاشون دست دادم
ا.ت:قبوله
.
.
.
ببخشید طول کشید یکم دیالوگارو قاطی کرده بودم🗿🍷
حرفم تموم نشده بود یه یهو بغلم کرد...شوکه شدم
ا.ت:ک..کوک؟
از ت بغلم اومد بیرون
جونگ کوک: مگه قرار نبود بیای دیدنم؟
ا.ت:بخدا بچه ها انقدر برنامه بیرون چیدن فراموش کردم
جونگ کوک:فراموش کردی؟..چطور فراموش کردی؟
ا.ت: حالا مگه چی شده؟
دکتر۴:ما ب یه نتیجه ای رسیدیم
ا.ت: چ نتیجه ای؟
دکتر۳: هفته ی پیش ک شما اومدین حال اقای جئون خوب شده بود درسته؟
ا.ت:اره..بهتر بود
دکتر ۲: بعد از رفتن شما ایشون بشدت حالشون بد شد و هرچی قرص و دارو بود بهشون دادیم حالشون خوب نشد..شبا تا صب بدن درد و حالت تهوع و تب خیلی بالایی داشتن و صبح ها هم میل ب خوردن هیچی ندارن...ولی الان ک شما اینجایید حالشون خوبه
ا.ت:خب؟
دکتر ۱: ایشون وقتی کنار شما هستن حالشون خوبه
تمام این مدتی ک دکترا حرف میزدن جونگ کوک فقط منو نگاه میکرد
ا.ت:یعنی من عین قرص و دارو عمل میکنم؟
دکتر:بله
ا.ت: کصشعره
همشون نگام کردن
ا.ت:ن منظورم اینه ک امکان نداره..چطور همچین چیزی ممکنه ک بودنش کنار من حالش خوب باشه...اصن صب کن ببینم فیلم ک نمیای؟..ایسگا گرفتی منو؟
جونگ کوک: وضعیتمو نمیبینی؟
دکتر ۱: شما برای ایشون مثل دارو عمل میکنید
ا.ت:داروی چی مگه فیلم هندیه؟
دکتر۲: درسته باورش سخته ولی فقط یه مدته
ا.ت:یعنی چی؟
دکتر: ما هر قرص و شربتی ک موجود بود بهشون دادیم و هر امپول و تقویت کننده ای بهشون تزریق کردیم ولی هیچی جواب حالشونو نداد
ا.ت:حقته میخاستی نصف شبی بیرون نری سرما نخوری
دکتر۳:سرما خوردگی نیست
ا.ت:حالا هرچی..چ کاری از من ساختس
دکتر۲: پیش اقای جئون بمونید
ا.ت: خیل خب هر روز میام بهش سر میزنم
دکتر ۳: نه..منظورمون اینه ک باهاش زندگی کنید
ا.ت:چرتو پرت نگو
بازم همشون نگام کردن
ا.ت: نه منظورم اینه ک نمیشه یه دختر توی خونه ی یه پسر بمونه زشته..نگا هنوز هیچی نشده بغلم کرده
دکتر ۲: ایشون مواقعی ک حالشون بده ب بغل کردن شما..بوییدنتون...و شایدم بوسیدنتون احتیاج دارن
ا.ت: این بَده...من با این زندگی نمیکنم
جونگ کوک: فک کردی من دوست دارم؟
ا.ت: ولی صب کن ببینم...اگه بمیری ارثیه بهم میرسه
جونگ کوک دستشو رو پیشونیش گذاشت و دراز کشید
جونگ کوک: من با این نمیتونم زندگی کنم..همون روز اول خودکشی میکنم
ا.ت: حالا چقد باید باهاش زندگی کنم؟
دکتر: تا راه درمانو تشخیص بدیم..یکم ازمایشات روشون عملی میشه تا بهتر بفهمیم داروش چیه
ا.ت: چقدر طول میکشه؟
دکتر۲: حدود یه ماه
ا.ت: یه ماه؟..زیاده کمترش کن
جونگ کوک: داری سر جون من معاله میکنی؟
ا.ت: اره خب
جونگ کوک: یه روز چیه من همون لحظه اول خودکشی میکنم
دکتر۳:سعی میکنیم یکی دو هفته ای تمومش کنیم
پاشدم و باهاشون دست دادم
ا.ت:قبوله
.
.
.
ببخشید طول کشید یکم دیالوگارو قاطی کرده بودم🗿🍷
۲۷.۱k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.