بیماری ب نام عشق
پارت ۹🍷
صدای تق تق در اومد
جونگ کوک: بیا داخل
خدمتکار با یه کاسه سوپ اومد داخل
خدمتکار:براتون سوپ اوردم بهتر بشید اقا
اورد و گذاشت روی میز کنار تخت
جونگ کوک: برای ا.تم بیار
ا.ت:من نمیخورم
جونگ کوک: میخوری
ا.ت:نمیخورم
جونگ کوک: مجبوری بخوری
ا.ت:گفتم نمیخورم
یه دفعه جونگ کوک دراز کشید
جونگ کوک: پس منم نمیخورم
ا.ت: از کی تا حالا انقدر لجباز شدی؟
جونگ کوک: از نویسنده یاد گرفتم
ا.ت:خیل خب میخورم...پاشو حالا خودت بخور
خدمتکار رفت..جونگ کوک عین بچه ۵ ساله ها نشست و دهنشو باز کرد
ا.ت:مگه خودت دست نداری
جونگ کوک: مریضم میدونی ک..بده
کاسه سوپو ورداشتم و یه قاشق ت دهنش گذاشتم
جونگ کوک: ایییی..داغه فوتش کن
ا.ت: به خدا بچه ای
یه قاشق دیگه هم ورداشتم و فوتش کردم و بردم سمت دهنش ک خورد
ا.ت:خوبه؟
جونگ کوک:اوهم
از رفتار بچه گونش خندم گرفت..در باز شد و خدمتکار با یه کاسه سوپ دیگه اومد داخل
جونگ کوک: بده خودم میخورم ت مال خودتو بخور
کاسه رو دادم بهش و برای خودمو ورداشتم و خوردم
ا.ت: چقدر خوشمزس
جونگ کوک: اهوم..دستور پختشو مامانبزرگم داده..هروقت مریض بشم از این سوپا بهم میدن
ا.ت:بعدن باید دستور پختشو ب من بدی
جونگ کوک: ک برام درست کنی؟
ا.ت:نه..برای خودم درست کنم
جونگ کوک:دلقک🗿
سوپو خوردیم و کاسشو رو میز گذاشتیم...یه نگاه ب قرص های جونگ کوک کردم ک یکی از قرصاش وقتش بود
ا.ت:بیا اینو بخور
جونگ کوک: من با اینا خوب نمیشم..فقط خابم میگیره
ا.ت:ضرر ک نداره بخور
یه قرصو بهش دادم و یه لیوان اب براش اوردم..بعد از اون یه شربت بهش دادم..دراز کشید روی تخت
جونگ کوک: مربی یا تهیونگ هیچ کدوم نمیخاستن بیان دیدنم؟
ا.ت:مربی ک بهونه اورد مریض میشه..تهیونگ بیچاره وقت نداشت کلی کار سرش ریخته بود..کسه دیگه ایم خبر نداشت...چیه ب اون همه دختری ک دورت جم میشدن دل خوش کردی؟
جونگ کوک: نه..ولش همینجوری خوبه
ا.ت:چه جوری؟
جونگ کوک: همین ک ت اومدی
ا.ت:میدونم با اومدم فضارو روشن کردم
جونگ کوک: اعتماد ب نفس نیست..اعتماد ب سقفه
ا.ت:سقف ترک خورد...میگم یوری نمیاد دیدنت؟..مگه دوست دخترت نیست؟..بلخره باید بیاد مواظبت باشه..الان جای من باید اون اینجا باشه...به جای کل کل کردن با من باید با اون حرف عاشقانه میزدی...اییی وقتی فک میکنم ت حرف عاشقانه میزنی چندشم میشه...بجز دعوا با تو چیز دیگه ای ازت ندیدم...نظرت چیه یه فیلم از اون لحظه بگیری پخش کنی ملتو شاد کنی؟
برگشتم نگاش کردم ک دیدم....
.
.
.
🍷🗿
صدای تق تق در اومد
جونگ کوک: بیا داخل
خدمتکار با یه کاسه سوپ اومد داخل
خدمتکار:براتون سوپ اوردم بهتر بشید اقا
اورد و گذاشت روی میز کنار تخت
جونگ کوک: برای ا.تم بیار
ا.ت:من نمیخورم
جونگ کوک: میخوری
ا.ت:نمیخورم
جونگ کوک: مجبوری بخوری
ا.ت:گفتم نمیخورم
یه دفعه جونگ کوک دراز کشید
جونگ کوک: پس منم نمیخورم
ا.ت: از کی تا حالا انقدر لجباز شدی؟
جونگ کوک: از نویسنده یاد گرفتم
ا.ت:خیل خب میخورم...پاشو حالا خودت بخور
خدمتکار رفت..جونگ کوک عین بچه ۵ ساله ها نشست و دهنشو باز کرد
ا.ت:مگه خودت دست نداری
جونگ کوک: مریضم میدونی ک..بده
کاسه سوپو ورداشتم و یه قاشق ت دهنش گذاشتم
جونگ کوک: ایییی..داغه فوتش کن
ا.ت: به خدا بچه ای
یه قاشق دیگه هم ورداشتم و فوتش کردم و بردم سمت دهنش ک خورد
ا.ت:خوبه؟
جونگ کوک:اوهم
از رفتار بچه گونش خندم گرفت..در باز شد و خدمتکار با یه کاسه سوپ دیگه اومد داخل
جونگ کوک: بده خودم میخورم ت مال خودتو بخور
کاسه رو دادم بهش و برای خودمو ورداشتم و خوردم
ا.ت: چقدر خوشمزس
جونگ کوک: اهوم..دستور پختشو مامانبزرگم داده..هروقت مریض بشم از این سوپا بهم میدن
ا.ت:بعدن باید دستور پختشو ب من بدی
جونگ کوک: ک برام درست کنی؟
ا.ت:نه..برای خودم درست کنم
جونگ کوک:دلقک🗿
سوپو خوردیم و کاسشو رو میز گذاشتیم...یه نگاه ب قرص های جونگ کوک کردم ک یکی از قرصاش وقتش بود
ا.ت:بیا اینو بخور
جونگ کوک: من با اینا خوب نمیشم..فقط خابم میگیره
ا.ت:ضرر ک نداره بخور
یه قرصو بهش دادم و یه لیوان اب براش اوردم..بعد از اون یه شربت بهش دادم..دراز کشید روی تخت
جونگ کوک: مربی یا تهیونگ هیچ کدوم نمیخاستن بیان دیدنم؟
ا.ت:مربی ک بهونه اورد مریض میشه..تهیونگ بیچاره وقت نداشت کلی کار سرش ریخته بود..کسه دیگه ایم خبر نداشت...چیه ب اون همه دختری ک دورت جم میشدن دل خوش کردی؟
جونگ کوک: نه..ولش همینجوری خوبه
ا.ت:چه جوری؟
جونگ کوک: همین ک ت اومدی
ا.ت:میدونم با اومدم فضارو روشن کردم
جونگ کوک: اعتماد ب نفس نیست..اعتماد ب سقفه
ا.ت:سقف ترک خورد...میگم یوری نمیاد دیدنت؟..مگه دوست دخترت نیست؟..بلخره باید بیاد مواظبت باشه..الان جای من باید اون اینجا باشه...به جای کل کل کردن با من باید با اون حرف عاشقانه میزدی...اییی وقتی فک میکنم ت حرف عاشقانه میزنی چندشم میشه...بجز دعوا با تو چیز دیگه ای ازت ندیدم...نظرت چیه یه فیلم از اون لحظه بگیری پخش کنی ملتو شاد کنی؟
برگشتم نگاش کردم ک دیدم....
.
.
.
🍷🗿
۳۴.۲k
۰۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.