p

p...67

ییبو و ژان تا که رسیدن ییبو گفت من جایی کار دارم باید برم فعلا

ژان ..کجا با این عجله

ییبو.. باید با یه دوست تصویه حساب کنم

ژان ..با کی تو این وضعیت نباید با کسی در بیفتی باید اونارو متعد کنی

ییبو ..گفتم نگران نباش

ییبو ..منتظر حرف ژان نموند و رفت

لیژان ..تو اتاق منتظر بود و ترسیده بود که چی شده چه اتفاقی افتاده بقیه خوب هستند یا نه ؟
ناگهان صدایی از بیرون شنید یکم ترسید اما فکر کرد لینگ هه یا کسی دیگه ای هست

برای همین رفت بیرو و یهویی دستمالی جلوی دهنش گزاشتن و بیهوش شد

لینگ هه که اومد و با نبود لیژان مواجه شد خیلی سریع با تمام سرعت رفت به نگهبانان گفت دنبالش بگردن لینگ هه فکر کرد نکنه کار دینگ یوشی باشه برای همین رفت پیشش

دینگ یوشی وقتی لینگ هه دید گفت چه کاری داری

لینگ هه ..خودتو به اون راه نزن

دینگ یوشی که از حرف های لینگ هه سر در نمی‌آورد گفت ببین منو اصلا حوصله بحث با تو یکی ندارم زود از سر راهم برو کنار

لینگ هه.. یعنی تو اونی نبودی که لیژان دزدیده

دینگ یوشی یه دقیقه شکه شد

دینگ یوشی ..چی لیژان دزدیدن یقه لینگ هه گرفت گفت پس تو اونجا چه غلطی میکردی

لینگ هه.. ساکت شو فکر کردی من از این وضعیت خیلی خوشحالم

دینگ یوشی.. همش تقصیر توعه تو که نمیتونی ازش محافظت کنی غلط میکنی نزدیکش میشی
.
لینگ هه ..به تو رفتی نداره

دینگ یوشی ..هر چی که به لیژان مربوطه به منم مربوطه

لینگ هه.. اصلا مربوط نیست برو په کارت

دینگ یوشی پوزخندی زد خودت اومدی پیشم تو باید بری دنبال کارت

لینگ هه با عصبانیت رفت دینگ یوشی ب لا فاصله به افرادش دستور داد که دنبال لیژان بگردن خودشم رفت دنبالش


لئووتو فکر این بود که ییبو فهمیده آدم کشا از طرف اون یا نه که خیلی یهویی ییبو جلوش ظاهر شد لئوو یکم هول کرد

ییبو ..چرا اینقد استرس داری

لئو وولی..استرس ندارم

ییبو.. معلومه انگار روح دیدی

لئو وولی..برو کنار کار دارم

میخواست از کنار ییبو بگذره که ییبو راهشو صد ‌کرد

ییبو.. کجا حالا حالاها کار داریم

لئو وولی .‌.انگار دلت میخواد بمیری

ییبو ..انگار خیلی دلت میخواد منو بکشی مگه نه

لئو وولی.. چرت نگو

ییبو ..نکنه یادت رفته که آدم کش فرستادی برای کشتن من

لئو وولی تعجب کرد ولی هیچی نگفت

ییبو.. پس حقیقت داره

لئو وولی یهویی شمشیرشو ‌کشید بیرون و این باعث شد دست ییبو زخمی بشه ییبو یکم عقب رفت و گفت نشونت میدم با من در افتادن یعنی چی

ژان تو اتاق بود که دینگ یوشی با سرعت اومد

ژان.. چته تو

دینگ یوشی.. لیژان پیشه توعه

ژان ..پیش من نه چرا مگه اتفاقی افتاده

دینگ یوشی.. اره به لطف لینگ هه گم شده معلوم نیست چه بلایی سرش اومده

ژان ..چی داری میگی که این اتفاق افتاده

دینگ یوشی.. نمیدونم من میرم تا دنبالش بگردم

ژان.. وایستا منم میام


نئوهو میخواست برای نجات خواهرش بره که بخاطر محافظت زیاد نمیتونست کاری کنه

لی مین تو زندان منتظر بود ببینه چی میشه در حین حال میخواست فرار کنه اما بی فایده بود

قصر بهم ریخته بود بخاطر پیدا کردن لیژان

لیژان اروم اروم چشماش باز کرد اولش تار میدید بعدش یکم چشماش که بهتر میدید دید که تو یه اتاق بسته اما خیلی با کلاس بود یکم که دقت کرد دید ملکه که یعنی مادر لینگ هه جلوش نشسته

لیژان.. این چه کاریه داری چیکار میکنی

ملکه ..کافیه کاری باهات ندارم

لیژان.. پس چرا منو بستی

ملکه.. اینقد رو عصاب من نرو مگه نمیدونی چرا اینجایی

لیژان ..منظورت چیه

ملکه.. فکر کردی بعد اینکه میخواستی مخ پسر منو بزنی میزارم راحت باشی

لیژان.. چی چیداری میگی

ملکه ..خفه شو میخواستی با ازدواج با لینگ هه ملکه بعدی باشی

لیژان ..منظورت چیه


ملکه.. مگه من نمیدونم بعد اینکه شما دوتا گفتید میخوایید ازدواج کنید دو روز بعدش شوکای اومد و گفت میخواد انصراف بده از مقام ولیعهد

لیژان.. من خبری از اینا نداشتم چرا فکر کردی کار منه

ملکه چونه لیژان محکم گرفت و گفت میزارم بری اما حواست باشه اگه بخوایی بازم با لینگ هه ازدواج کنی همین جا قبرت میکنم در ضمن حتا اگه بتونید هم ازدواج کنی تضمین نمیکنم زندگی خوبی داشته باشید اهمیت نمیدم اون پسرمه اگه با تو ازدواج کنه مطمعن باش زندگی بی خطری نخواهد داشت

بعد چند دقیقه به نگهبانان اشاره کرد لیژان آزاد کنند بعد لیژان خیلی سریع از اتاق خارج شد

در همین حا لئو وولی و ییبو در حال مبارزه بودن ییبو اینقد کتک لئو وولی زد لئو وولی دفاع می‌کرد اما در آخر شکست خورد

ییبو رفت و گفت بهتره دیگه جلوی من سبز نشی
دیدگاه ها (۰)

p...68لیژان سرو وضعش داغون شده بود همگی داشتن دنبالش می‌گشتن...

p....69ژان پیش شی چو اومد ازش کمک گرفت برای پیدا کردن خواهرش...

ورق بزنید 😊❤p...66

p...65اسلاید۲ خواب یوشوشین لیژان و اماده کردن و بقیه آماده ...

p81جنگ هنوز ادامه داشت در سلیب اتش خسارت های زیادی ب انها وا...

p..91ییبو خودشو جمع جور کرد میخواست به دنبال شن بره باید اون...

p..90همگی قدرتشونو گزاشته بودن وداشتن ییبو مهرموم میکردن دین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط