پارت 4
پارت 4
فیک=پدر به دخترش تجاوز میکنه
از زبان رادمی
یونا رفت پول رو آورد بعد رفت درو باز کرد که...
دید پدرشه و درو خواست ببنده پدرش نزاشت درو حل داد و یونا افتاد رو زمین و جیغ زد گفت...
+مرتیکه عوضی ولم کن(گریه ناله)
-من تا اینجا اومدم عمرن ولت کنم
+ولم کننننننن(گریه)
-بیا بیا با پدرت بریم خونه
+من با تو هیجا نمیاممممم
-پس همینجا میمونیم باهم دوتایی کیف میکنیم
از زبان رادمی
پدر ناتنیه یونا یونا رو برد داخل اتاق و پرتش کرد رو تخت و لباسای یونا رو کند لباسای خودش هم کند و به بدن یونا داشت دست میزد و خواست بره به سمت پایین ناف یونا...
یونا حلش داد و سری رفت زنگ زد به پلیس اما پلیس جواب نداد جون پدر ناتنیه یونا تلفن هارو قطع کرده بود که یهو پدر ناتنیه یونا رفت از پشت یونا رو بغل کرد و گفت...
-چیه چیشده پلیس جواب نمیده(خشن)😈
+ولم کن عوضی از من چی میخای
-من تورو میخام اون بدن خوشگلتو میخام
بدنت مثل برف سفیده حتا پایین نافت
+دهنتو ببند هیچ میدونی داری چی میگی
مگه میشه پدر ناتنیه ادم به دخترش تجاوز کنه(ناراحت)
-اره چرا نمیشه اگه با من باشه الان بگ*****ا میدادمت دختر جوننننن
+عمرن بزارم اینکاروکنی
از زبان رادمی
پدر ناتنیه یونا یونارو برد داخل اتاق و پایین ناف یونا رو لیس زد و کل بدن یونا رو مکید مکید تا کبود شد بدن یونا و رفت سراغ لباش... انقدر لبای یونا خورد لباش داشت خون میومد و یونا خیلی دردش اومد که گفت...
+بسه ولم کن تو دیگه کار تو کردی دیگه چی میخوای منو
-باید بامن ازدواج کنی
+چی من هیچ 18 سالم نشده چی داری میگی
من 14 سالمه هنوز
-پس چرا مامان احمقت میخاست تورو تو سن 15 سالگی شوهر بده
+به تو چه حالا دیدی که منو شوهر نداده
-باید با من ازدواج کنی وگرنه همین الان حاملت میکنم
+ترو خدا ولم کن هرچی بخای بهت میدم...
-میتونی پایین ناف تو بدی به من؟😈
+ن ن نننننن
-پس حرف نزن تو زن من میشی
+چ چ چشم
-افرین
از زبان رادمی
3ماه بهار گذشت و فصل تابستان رسید و یونا جونگ کوک باهم ازدواج کردن بعد 1 ماه یونا حامله شد بچه اش دختر بود...
9 ماه بعد...
بچه یونا به دنیا اومد...
7سال بعد...
دختر یونا 7 ساله شد و به مدرسه رفت و جونگ کوک به یونا گفت...
-وسایل هاتو جمع کن میریم تایلند
+باشه
علامت دختر یوناπ
اسم دختر یونا=به رنا
شرط برای پارت 5
5 لایک 5 کامنت ممنون:)🤍
فیک=پدر به دخترش تجاوز میکنه
از زبان رادمی
یونا رفت پول رو آورد بعد رفت درو باز کرد که...
دید پدرشه و درو خواست ببنده پدرش نزاشت درو حل داد و یونا افتاد رو زمین و جیغ زد گفت...
+مرتیکه عوضی ولم کن(گریه ناله)
-من تا اینجا اومدم عمرن ولت کنم
+ولم کننننننن(گریه)
-بیا بیا با پدرت بریم خونه
+من با تو هیجا نمیاممممم
-پس همینجا میمونیم باهم دوتایی کیف میکنیم
از زبان رادمی
پدر ناتنیه یونا یونا رو برد داخل اتاق و پرتش کرد رو تخت و لباسای یونا رو کند لباسای خودش هم کند و به بدن یونا داشت دست میزد و خواست بره به سمت پایین ناف یونا...
یونا حلش داد و سری رفت زنگ زد به پلیس اما پلیس جواب نداد جون پدر ناتنیه یونا تلفن هارو قطع کرده بود که یهو پدر ناتنیه یونا رفت از پشت یونا رو بغل کرد و گفت...
-چیه چیشده پلیس جواب نمیده(خشن)😈
+ولم کن عوضی از من چی میخای
-من تورو میخام اون بدن خوشگلتو میخام
بدنت مثل برف سفیده حتا پایین نافت
+دهنتو ببند هیچ میدونی داری چی میگی
مگه میشه پدر ناتنیه ادم به دخترش تجاوز کنه(ناراحت)
-اره چرا نمیشه اگه با من باشه الان بگ*****ا میدادمت دختر جوننننن
+عمرن بزارم اینکاروکنی
از زبان رادمی
پدر ناتنیه یونا یونارو برد داخل اتاق و پایین ناف یونا رو لیس زد و کل بدن یونا رو مکید مکید تا کبود شد بدن یونا و رفت سراغ لباش... انقدر لبای یونا خورد لباش داشت خون میومد و یونا خیلی دردش اومد که گفت...
+بسه ولم کن تو دیگه کار تو کردی دیگه چی میخوای منو
-باید بامن ازدواج کنی
+چی من هیچ 18 سالم نشده چی داری میگی
من 14 سالمه هنوز
-پس چرا مامان احمقت میخاست تورو تو سن 15 سالگی شوهر بده
+به تو چه حالا دیدی که منو شوهر نداده
-باید با من ازدواج کنی وگرنه همین الان حاملت میکنم
+ترو خدا ولم کن هرچی بخای بهت میدم...
-میتونی پایین ناف تو بدی به من؟😈
+ن ن نننننن
-پس حرف نزن تو زن من میشی
+چ چ چشم
-افرین
از زبان رادمی
3ماه بهار گذشت و فصل تابستان رسید و یونا جونگ کوک باهم ازدواج کردن بعد 1 ماه یونا حامله شد بچه اش دختر بود...
9 ماه بعد...
بچه یونا به دنیا اومد...
7سال بعد...
دختر یونا 7 ساله شد و به مدرسه رفت و جونگ کوک به یونا گفت...
-وسایل هاتو جمع کن میریم تایلند
+باشه
علامت دختر یوناπ
اسم دختر یونا=به رنا
شرط برای پارت 5
5 لایک 5 کامنت ممنون:)🤍
۶.۵k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.