رمان آیدل من
رمان : آیدل من
( درخواستی)
پارت ۵
درو باز کدمو رفتم داخل
ات: سلام
پسرا: سلام
ات: ببخشید مزاحم شدم
جیمین: نه بابا چه حرفیه
نامجون: تو که اول و آخر باید میومدی اینجا
شوگا: صورتت چیشده ؟( جوری که خودشون بشنون فقط)
ات: کار دست مامان و بابامه 🙂
شوگا: نگاه چیکار کردن ..قربونت برم
و جاشو بوس کرد( چرا من ذوق مرگ شدمممم؟)
شوگا: امشب تخت اضافه برات نداریم برای همین پیش من میخوابی
ات: من که مشکلی باهاش ندارم
شوگا: من که از خدامه
خوابیدیم رو تخت که شوگا رفت چراغا رو خاموش کرد
همون موقع صدای اعتراض پسرا تو کل اتاق پیچید
شوگا: ساکت دوست دخترم میخواد بخوابه
جونگکوک: تازه ساعت دهه
شوگا: ساکت بچه بخواب
ات: شوگا آخه راست میگن الان زوده بخوابیم بعدم خب پسرا گناه دارن
شوگا: من که خیلی خوابم میاد توهم بخواب حالا که اومدی تو خوابگاه صبح زود بیدارت میکنن
ات: وای فردا مدرسه دارم
شوگا: با کدوم کتاب و کیف لباس میخوای بری؟
ات: نمیدونم
شوگا: پس فردا نرو
ات : همیشه گفتن به حرف بزرگترت گوش بده منم همین کارو میکنم
شوگا: چون به نعفته گوش میدی😂
ات: دقیقا
شوگا: بخواب دیگه
از زبون شوگا
منم خوابم نیومد ولی دوست داشتم بغلش کنم و بخوابم
دستمو دور کمرش حلقه کردم و چشمامو بستم
یعنی میشه زمان برای همیشه وایسه ؟
اگه اینطور ی بشه یعنی میتونم تا ابد پیشش بخوابم
از زبون ات
صبح با سر و صدای بقیه چشمامو باز کردم
شوگا هنوز خواب بود
ات: صبح بخیر
پسرا: صبح بخیر
جیمین: شوگا رو بیدار میکنی ؟
ات: آ...آره
هنوز به وجود پسرا عادت نکرده بودم راستش به وجود شوگا هم عادت نداشتم بیشتر تلفنی حرف میزنیم تا اینکه همو ببینیم
دلم نیومد بیدارش کنم شبیه فرشته ها خوابیده بود ولی خب مجبور بودم
ات: شوگا
دستمو بردم سمت موهاش و نازشون کردم تا بیدار بشه
ات: شوگا بیدار شو صبح شده
شوگا: یکم دیگه بخوابم ( خوابالو)
ات: میتونه یکم دیگه بخوابه؟
نامجون: منیجرمون میاد دعوا میکنه
با هر بدبختی بود شوگا رو بیدار کردم
رفتیم دست و صورتمونو شستیم و صبحونه رو خوردیم و رفتیم توی کمپانی و رفتیم تویه سالن رقص
ات: الان باید چیکار کنیم ؟
شوگا: ما باید رقص جدیدمون رو تمرین کنیم ولی تورو نمیدونم
ات: یا خدااا استرس گرفتم
شوگا: استرس چی ؟ استرس نداره که
؟: سلام
پسرا: سلام
انقدر استرس داشتم که حتی نتونستم سلام کنم
( درخواستی)
پارت ۵
درو باز کدمو رفتم داخل
ات: سلام
پسرا: سلام
ات: ببخشید مزاحم شدم
جیمین: نه بابا چه حرفیه
نامجون: تو که اول و آخر باید میومدی اینجا
شوگا: صورتت چیشده ؟( جوری که خودشون بشنون فقط)
ات: کار دست مامان و بابامه 🙂
شوگا: نگاه چیکار کردن ..قربونت برم
و جاشو بوس کرد( چرا من ذوق مرگ شدمممم؟)
شوگا: امشب تخت اضافه برات نداریم برای همین پیش من میخوابی
ات: من که مشکلی باهاش ندارم
شوگا: من که از خدامه
خوابیدیم رو تخت که شوگا رفت چراغا رو خاموش کرد
همون موقع صدای اعتراض پسرا تو کل اتاق پیچید
شوگا: ساکت دوست دخترم میخواد بخوابه
جونگکوک: تازه ساعت دهه
شوگا: ساکت بچه بخواب
ات: شوگا آخه راست میگن الان زوده بخوابیم بعدم خب پسرا گناه دارن
شوگا: من که خیلی خوابم میاد توهم بخواب حالا که اومدی تو خوابگاه صبح زود بیدارت میکنن
ات: وای فردا مدرسه دارم
شوگا: با کدوم کتاب و کیف لباس میخوای بری؟
ات: نمیدونم
شوگا: پس فردا نرو
ات : همیشه گفتن به حرف بزرگترت گوش بده منم همین کارو میکنم
شوگا: چون به نعفته گوش میدی😂
ات: دقیقا
شوگا: بخواب دیگه
از زبون شوگا
منم خوابم نیومد ولی دوست داشتم بغلش کنم و بخوابم
دستمو دور کمرش حلقه کردم و چشمامو بستم
یعنی میشه زمان برای همیشه وایسه ؟
اگه اینطور ی بشه یعنی میتونم تا ابد پیشش بخوابم
از زبون ات
صبح با سر و صدای بقیه چشمامو باز کردم
شوگا هنوز خواب بود
ات: صبح بخیر
پسرا: صبح بخیر
جیمین: شوگا رو بیدار میکنی ؟
ات: آ...آره
هنوز به وجود پسرا عادت نکرده بودم راستش به وجود شوگا هم عادت نداشتم بیشتر تلفنی حرف میزنیم تا اینکه همو ببینیم
دلم نیومد بیدارش کنم شبیه فرشته ها خوابیده بود ولی خب مجبور بودم
ات: شوگا
دستمو بردم سمت موهاش و نازشون کردم تا بیدار بشه
ات: شوگا بیدار شو صبح شده
شوگا: یکم دیگه بخوابم ( خوابالو)
ات: میتونه یکم دیگه بخوابه؟
نامجون: منیجرمون میاد دعوا میکنه
با هر بدبختی بود شوگا رو بیدار کردم
رفتیم دست و صورتمونو شستیم و صبحونه رو خوردیم و رفتیم توی کمپانی و رفتیم تویه سالن رقص
ات: الان باید چیکار کنیم ؟
شوگا: ما باید رقص جدیدمون رو تمرین کنیم ولی تورو نمیدونم
ات: یا خدااا استرس گرفتم
شوگا: استرس چی ؟ استرس نداره که
؟: سلام
پسرا: سلام
انقدر استرس داشتم که حتی نتونستم سلام کنم
- ۱۲.۹k
- ۱۸ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط