تبهکارقهرمان
#تبهکار_قهرمان...
پارت ³
.
.
.
.
هوف بلاخره رسیدم خونه که یهو صاحب خونه یهو ظاهر شد.
چه جوری اجوشی تا من میرسم میان به خونه سر بزنن..
واقعا خیلی عجیبه!.
اجوشی حتی از تبهکارها هم برای من ترسناک تره!!!
چون هر لحظه میخواد مارو بندازه بیرون تا خوراک تبهکارها شیم..
که یهویی با صدای اجوشی به خودم اومدم.
دختر کجایی الان 3 ماهه اجارتو ندادیی!!!
اجوشی واقعا ببخشید قول میدم سریع پولتون رو بهتون بدم فقط یکم بهم وقت بدید لطفاا..
بهت خیلی وقت دادم.. من پولمو میخوامم.
اجوشی لطفا من الان پولی ندارم که بهتون بدمم..
تا آخر این هفته فرصت داری پول اجاره هارو بدی مگرنه تمام وسایل هاتونو میریزم تو خیابون..
چشم اجوشی.. پول اجاره رو میدم بهتون.
وایی حالا چه جوری از کجا پول اجاره رو جور کنمم..
چرا بابام هنوز نیومده خونه..
وای نکنه باز مست کرده یه جا بی هوش شده از شدت نوشیدن..
حالا چیکار کنم هوا خیلی تاریک شده و خیلیم دیر شده..
اونا الان بیرونن و ول میچرخن
هوف.. باید برم دنبال بابام بگردم
چاره ای جز این ندارم!.
حداقل شوکرمو بر دارم که حداقل یه شانسی در برابرشون داشته باشم..
درحال قدم زدن تو کوچه های تاریک بودم که یهو صدای عجیبی شنیدم..
پام هام می لرزید و قدرت دویدن رو نداشت و دو دستی شوکر رو گرفته بودم و آروم آروم نزدیک میشدم به اون کوچه ی باریک نکنه بابام باشه اونجا قایم شده باشه..
با همین فکرا به ته اون کوچه رسیدم که دیدم..
گربه ای درحال خود زنی بود و نمی تونست نفس بکشه.. و هی خودشو به دیوار میزد..!
معلوم بود یه چیزی خورده تو گلوش گیر کرده و نمی تونست نفس بکشه..
پس کمکش کردم که اونو بالا بیاره....
اییی حالم بد شد این چیه!
چه سبز برقاییه... زمردی چیزیه؟
شاید قیمت خوبی براش بدن.
بهتره برش دارم بعدا در موردش فکر میکنم....
مایل به ادامه؟
https://wisgoon.com/deku22
پارت ³
.
.
.
.
هوف بلاخره رسیدم خونه که یهو صاحب خونه یهو ظاهر شد.
چه جوری اجوشی تا من میرسم میان به خونه سر بزنن..
واقعا خیلی عجیبه!.
اجوشی حتی از تبهکارها هم برای من ترسناک تره!!!
چون هر لحظه میخواد مارو بندازه بیرون تا خوراک تبهکارها شیم..
که یهویی با صدای اجوشی به خودم اومدم.
دختر کجایی الان 3 ماهه اجارتو ندادیی!!!
اجوشی واقعا ببخشید قول میدم سریع پولتون رو بهتون بدم فقط یکم بهم وقت بدید لطفاا..
بهت خیلی وقت دادم.. من پولمو میخوامم.
اجوشی لطفا من الان پولی ندارم که بهتون بدمم..
تا آخر این هفته فرصت داری پول اجاره هارو بدی مگرنه تمام وسایل هاتونو میریزم تو خیابون..
چشم اجوشی.. پول اجاره رو میدم بهتون.
وایی حالا چه جوری از کجا پول اجاره رو جور کنمم..
چرا بابام هنوز نیومده خونه..
وای نکنه باز مست کرده یه جا بی هوش شده از شدت نوشیدن..
حالا چیکار کنم هوا خیلی تاریک شده و خیلیم دیر شده..
اونا الان بیرونن و ول میچرخن
هوف.. باید برم دنبال بابام بگردم
چاره ای جز این ندارم!.
حداقل شوکرمو بر دارم که حداقل یه شانسی در برابرشون داشته باشم..
درحال قدم زدن تو کوچه های تاریک بودم که یهو صدای عجیبی شنیدم..
پام هام می لرزید و قدرت دویدن رو نداشت و دو دستی شوکر رو گرفته بودم و آروم آروم نزدیک میشدم به اون کوچه ی باریک نکنه بابام باشه اونجا قایم شده باشه..
با همین فکرا به ته اون کوچه رسیدم که دیدم..
گربه ای درحال خود زنی بود و نمی تونست نفس بکشه.. و هی خودشو به دیوار میزد..!
معلوم بود یه چیزی خورده تو گلوش گیر کرده و نمی تونست نفس بکشه..
پس کمکش کردم که اونو بالا بیاره....
اییی حالم بد شد این چیه!
چه سبز برقاییه... زمردی چیزیه؟
شاید قیمت خوبی براش بدن.
بهتره برش دارم بعدا در موردش فکر میکنم....
مایل به ادامه؟
https://wisgoon.com/deku22
- ۱۲.۵k
- ۲۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط