ایدل مورد علاقم pt17
pt17
ا. ت: تهیونگ؟ حالت خوبه
یانگ:(جیغ) شوهرم
ا. ت: چی؟
ولش کن از همون اولم شوهر شوهر میکرد
ا. ت: تهیونگ؟ تهیونگ؟
تهیونگ: خـ.خوبم
یانگ: چیکارش کردی ناکار شد
ا. ت: بیا بگیریمش رو مبل بزاریمش
دوتایی مون گرفتیمش گذاشتیمش رو مبل
ا. ت: یه نفس عمیق بکش
تهیونگ: عایی
تهیونگ: نـ.ناکار شـ.شدم
یانگ یقمو گرفت
یانگ: مگه چیکارت کرد که زدیش
ا. ت: بخدا نمیدونستم تهیونگه من فکر کردم دزدی منحرفی چیزیه از کجا باید مغزم میکشید که تهیونگه
یقمو ول کرد
««««
اب قندو دادم بهش
ا. ت: متاسفم اگه میدونستم تویی نمیزدمت
تهیونگ: اشکال نداره من خوبم
لیوانو ازم گزفت
یانگ: بگذریم چه خبرا؟
ا. ت: توی این دو سه روز زندگیم به فنا رفت اون از خونم اونم از مینگ یو
تهیونگ: مینگ یو؟ حالش خوبه
ا. ت: اره بابا سرومورو گنده داره حال میکنه
یانگ: چی شده؟
ا. ت: اول از اینکه خونمو اب برد لوله اب تو خونم ترکید
یانگ: چی؟
ا. ت: هوم
یانگ: تو خوبی؟
ا. ت: هعی اینو بیخیال اون دختره ای که عاشقش بود
یانگ: خب
ا ت: حدس بزن کی بود
یانگ: کی
ا ت: کیم جنی
یانگ: چییی؟
یانگ:*خنده
ا ت: نخند
تهیونگ: چطور مگه جنی چشه؟
یانگ از خنده روده بر شد
یانگ: یا جد بنگتن*خنده
ا. ت: بسه دیگه
یانگ: واقعا شانسه تورو هیچ بنی بشری نداره*خند
ا. ت: هی بسه
تهیونگ: یکی بگه چرا دارین به جنی میخندین؟
یانگ: ا ت، اون از اعضای بلک پینک متنفره مخصوصا جنی*خنده
یانگ: زن داداششم جنیه*خنده
تهیونگ: چرا؟
ا ت: هیچی ولش
ا ت: توهم بس کن دیگه
ا ت: فردا پرواز دارم
یانگ یهو مودی شدو دستمو گرفتو جدی گفت
یانگ: کجا؟
ا ت: لاس وگاس
یانگ: لاس وگاس؟*خنده
دوباره مودی شد
یانگ: مگه لاس وگاس خونه عمته؟
ا ت: من به عنوان مترجم دارم میرم
یانگ: مترجم؟
ا ت: اوهوم تو شرکت داداشم استخدام شدم به عندان مترجم
تهیونگ: مبارکه*لبخند
ا ت: ممنون
یانگ: مبینم که بزرگ شدی
ا ت: داداشم راست میگه باید دستم تو جیره خودم باشه
تهیونگ: دقیقا
یانگ: با کدوم گروه قراره بری؟
ا ت: به گرپه دخترونست داداش گفت ماله کمپانیه خودمونه
یانگ: اها
تهیونگ: تاجایی که من میدونم کمپانیه ما گروه دختر...(حرفشو خورد)
ا ت: دختر چی؟
تهیونگ: دختر؟ گروه دختر زیاد داره اره همینو میخواستم بگم خواستم بگم تو با کدومشون میری
ا ت: برام مهم نیست کدوم باشه بلاخره که دخترن پسر نیستن
تهیونگ:(سرفه) اوهوم
یانگ: چی شده تهیونگ؟
تهیونگ: هیچی فقط میشه یه چند دیقه صحبت کنیم باهم؟
یانگ: هوم
رفتن یه گوشه باهم صحبت کردن
چی داشتن میگفتن؟ اصن به من چه مگه فضولم؟
بلاخره اومدن
ا ت: بچه ها من باید برم باید ساعت پنج صبح حرکت کنم
یانگ: عاهان چیزه...
تهیونگ: به سلامت*لبخند
یانگ: اره به سلامت*لبخند
ا ت: ممنون خدافظ
از اپارتمان اومدم بیرون یه ماشین گرفتم به سمت خونه جیمین
رسیدم کسی خونه نبود
وسایلامو جمع کردم
««««
بلاخره تموم شد
رفتم یه رو مبل نشستم به این فکر میکردم که من چه جوری سوار هواپیما بشم اخه تاحالا سوار نشدم وقتی از شهری به شهره دیگه میرفتیم با قطار میرفتیم اصلا از جت خوشم نمیاد با صدایی از افکارم دور شدم
جیمین: ا ت! خونه ای؟
ا ت: اره
رفتم سمت در جیمین با کلی خرید تو دستش بود
خریدارو از دستش گرفتمو بردم رو میز گذاشتم
...
ا. ت: تهیونگ؟ حالت خوبه
یانگ:(جیغ) شوهرم
ا. ت: چی؟
ولش کن از همون اولم شوهر شوهر میکرد
ا. ت: تهیونگ؟ تهیونگ؟
تهیونگ: خـ.خوبم
یانگ: چیکارش کردی ناکار شد
ا. ت: بیا بگیریمش رو مبل بزاریمش
دوتایی مون گرفتیمش گذاشتیمش رو مبل
ا. ت: یه نفس عمیق بکش
تهیونگ: عایی
تهیونگ: نـ.ناکار شـ.شدم
یانگ یقمو گرفت
یانگ: مگه چیکارت کرد که زدیش
ا. ت: بخدا نمیدونستم تهیونگه من فکر کردم دزدی منحرفی چیزیه از کجا باید مغزم میکشید که تهیونگه
یقمو ول کرد
««««
اب قندو دادم بهش
ا. ت: متاسفم اگه میدونستم تویی نمیزدمت
تهیونگ: اشکال نداره من خوبم
لیوانو ازم گزفت
یانگ: بگذریم چه خبرا؟
ا. ت: توی این دو سه روز زندگیم به فنا رفت اون از خونم اونم از مینگ یو
تهیونگ: مینگ یو؟ حالش خوبه
ا. ت: اره بابا سرومورو گنده داره حال میکنه
یانگ: چی شده؟
ا. ت: اول از اینکه خونمو اب برد لوله اب تو خونم ترکید
یانگ: چی؟
ا. ت: هوم
یانگ: تو خوبی؟
ا. ت: هعی اینو بیخیال اون دختره ای که عاشقش بود
یانگ: خب
ا ت: حدس بزن کی بود
یانگ: کی
ا ت: کیم جنی
یانگ: چییی؟
یانگ:*خنده
ا ت: نخند
تهیونگ: چطور مگه جنی چشه؟
یانگ از خنده روده بر شد
یانگ: یا جد بنگتن*خنده
ا. ت: بسه دیگه
یانگ: واقعا شانسه تورو هیچ بنی بشری نداره*خند
ا. ت: هی بسه
تهیونگ: یکی بگه چرا دارین به جنی میخندین؟
یانگ: ا ت، اون از اعضای بلک پینک متنفره مخصوصا جنی*خنده
یانگ: زن داداششم جنیه*خنده
تهیونگ: چرا؟
ا ت: هیچی ولش
ا ت: توهم بس کن دیگه
ا ت: فردا پرواز دارم
یانگ یهو مودی شدو دستمو گرفتو جدی گفت
یانگ: کجا؟
ا ت: لاس وگاس
یانگ: لاس وگاس؟*خنده
دوباره مودی شد
یانگ: مگه لاس وگاس خونه عمته؟
ا ت: من به عنوان مترجم دارم میرم
یانگ: مترجم؟
ا ت: اوهوم تو شرکت داداشم استخدام شدم به عندان مترجم
تهیونگ: مبارکه*لبخند
ا ت: ممنون
یانگ: مبینم که بزرگ شدی
ا ت: داداشم راست میگه باید دستم تو جیره خودم باشه
تهیونگ: دقیقا
یانگ: با کدوم گروه قراره بری؟
ا ت: به گرپه دخترونست داداش گفت ماله کمپانیه خودمونه
یانگ: اها
تهیونگ: تاجایی که من میدونم کمپانیه ما گروه دختر...(حرفشو خورد)
ا ت: دختر چی؟
تهیونگ: دختر؟ گروه دختر زیاد داره اره همینو میخواستم بگم خواستم بگم تو با کدومشون میری
ا ت: برام مهم نیست کدوم باشه بلاخره که دخترن پسر نیستن
تهیونگ:(سرفه) اوهوم
یانگ: چی شده تهیونگ؟
تهیونگ: هیچی فقط میشه یه چند دیقه صحبت کنیم باهم؟
یانگ: هوم
رفتن یه گوشه باهم صحبت کردن
چی داشتن میگفتن؟ اصن به من چه مگه فضولم؟
بلاخره اومدن
ا ت: بچه ها من باید برم باید ساعت پنج صبح حرکت کنم
یانگ: عاهان چیزه...
تهیونگ: به سلامت*لبخند
یانگ: اره به سلامت*لبخند
ا ت: ممنون خدافظ
از اپارتمان اومدم بیرون یه ماشین گرفتم به سمت خونه جیمین
رسیدم کسی خونه نبود
وسایلامو جمع کردم
««««
بلاخره تموم شد
رفتم یه رو مبل نشستم به این فکر میکردم که من چه جوری سوار هواپیما بشم اخه تاحالا سوار نشدم وقتی از شهری به شهره دیگه میرفتیم با قطار میرفتیم اصلا از جت خوشم نمیاد با صدایی از افکارم دور شدم
جیمین: ا ت! خونه ای؟
ا ت: اره
رفتم سمت در جیمین با کلی خرید تو دستش بود
خریدارو از دستش گرفتمو بردم رو میز گذاشتم
...
۲۳۳.۴k
۰۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.