ایدل مورد علاقم pt15
Pt15
رفتم تو اشپز خونه که دیدم
بله خدسشو میزدم اقا داره اشپزی میکنه
رفتم طرفش
ا.ت:داری چیکار میکنی؟
جیمین:ا.اشپزی
یه نگاه تو قابلمه کردم تو پیازا روغن نریخته
ا.ت:اخه کدوم ابلهی پیازو بدون روغن سره میکنه
جیمین:چـ.چیز...
ا.ت:اولین بارته؟
جیمین:اوهوم
ا.ت:اشکال نداره بزار من ادامه بدم*لبخند
جیمین:بلدی؟
ا.ت:نه اونقدرا ولی یه چیزی میفهمم
ا.ت:عامم نودل میخوری؟
جیمین:اوهوم
ا.ت:پس خیلی خوبه من کارم تو نودل عالیه
جیمین:خب ببینم چیکار میکنی خانم هیانگ ا.ت*لبخند
ا.ت:هوم میشه از اشپزخونه بری بیرون من دست پاچه میشم وقتی یکی حواسش بهم هست
جیمین:باشه فقط مراقبه حودت باش
ا.ت:اوهوم*لبخند
جیمین از اشپز خونه رفت تو حال
هوففف
یه نگا تو قابلمه کردم
ا.ت:واقعا دیوونست*خنده
خب چجوری شروع کنم عوممم
یکی از کمدارو باز کردم
وا! چرا اینهمه مدل نودل
سه بسته از یه مدل برداشتم
««««««
(ا.ت میزو چیده)
نشستیم رو صندلی
ا.ت:بفرما اینم نودل
جیمین:عومم چه بویه خوبی میده
ا.ت:مزه نریز سادست*لبخند
جیمین:اومدم تعریف کنما
ا.ت:من فعلا اعصاب ندارم هنوز قضیه داداشم رو مخمه
جیمین:بیا فقط بیخیال شو این بستگی به داداشت داره که میتونه با جنی زندگی کنه یا نه
ا.ت:هوم
ا.ت:راست میگی اما خب من ناراحت شدم اینکه حتی ازم میخواست مخفی کنه ولی تا کجا
جیمین:اون با اینکه ازت بزرگ تر بازم میترسه*خنده
جیمین:بهم گفته بود اگه ا.ت بفهمه اول جنیو میگشه بعد منو یه همچین چیزی*خنده
ا.ت:خب من اعصابم نمیکشه کارو یه سره میکنم
جیمین:ولی از داداشت خوشم اومد بلاخره مردونگی کردو نزاشت خواهرش دخالت کنه
زدم رو دستش
ا.ت:هی تو طرف منی یا اون؟*شاکی طور
جیمین:مگه زده به سرم معلومه طرفه مینگ یوعم مگه دلم توبیخ میخواد
ا.ت:چی؟*خنده
ا.ت:تحدیدت کرده*خنده
جیمین:هی نخند
ا.ت:باشه*خنده
خندمو کنترل کردم
جیمین:غذامونو بخوریم سرد شد
با چاپستیک یکم گذاشتم تو دهنم دپباره خندیدم ایندفعه از صندلی افتادم پایین
ا.ت:*خنده
جیمین اومد بالا سرم
جیمین:ا.ت!خوبی
ا.ت:(خنده)خوبم خوبم
جیمین:کافیه*خودشم خندش اومد
سره پا شدم
ا.ت:اوکی بریم غذامونو بخوریم*لبخند
نشستم
«««
غذامو خوردم
ات:میگم فردا میری بیرون؟
جیمین:شاید برم پیشه هیونگا
ا.ت:اها
ا.ت:من فردا میرم پیشه داداشم
جیمین:برایه چی؟
ا.ت:راجبه خونهو اینا دیگه
جیمین:اها
ا.ت:شب بخیر*لبخند
جیمین:شب بخیر
داشتم میرفتم که
جیمین:راستی صبح که بیدار شدی خودتو انالیز کن
برگشتم
ا.ت:چی؟
جیمین:هیچی
منظورش چی بود؟
...
رفتم تو اشپز خونه که دیدم
بله خدسشو میزدم اقا داره اشپزی میکنه
رفتم طرفش
ا.ت:داری چیکار میکنی؟
جیمین:ا.اشپزی
یه نگاه تو قابلمه کردم تو پیازا روغن نریخته
ا.ت:اخه کدوم ابلهی پیازو بدون روغن سره میکنه
جیمین:چـ.چیز...
ا.ت:اولین بارته؟
جیمین:اوهوم
ا.ت:اشکال نداره بزار من ادامه بدم*لبخند
جیمین:بلدی؟
ا.ت:نه اونقدرا ولی یه چیزی میفهمم
ا.ت:عامم نودل میخوری؟
جیمین:اوهوم
ا.ت:پس خیلی خوبه من کارم تو نودل عالیه
جیمین:خب ببینم چیکار میکنی خانم هیانگ ا.ت*لبخند
ا.ت:هوم میشه از اشپزخونه بری بیرون من دست پاچه میشم وقتی یکی حواسش بهم هست
جیمین:باشه فقط مراقبه حودت باش
ا.ت:اوهوم*لبخند
جیمین از اشپز خونه رفت تو حال
هوففف
یه نگا تو قابلمه کردم
ا.ت:واقعا دیوونست*خنده
خب چجوری شروع کنم عوممم
یکی از کمدارو باز کردم
وا! چرا اینهمه مدل نودل
سه بسته از یه مدل برداشتم
««««««
(ا.ت میزو چیده)
نشستیم رو صندلی
ا.ت:بفرما اینم نودل
جیمین:عومم چه بویه خوبی میده
ا.ت:مزه نریز سادست*لبخند
جیمین:اومدم تعریف کنما
ا.ت:من فعلا اعصاب ندارم هنوز قضیه داداشم رو مخمه
جیمین:بیا فقط بیخیال شو این بستگی به داداشت داره که میتونه با جنی زندگی کنه یا نه
ا.ت:هوم
ا.ت:راست میگی اما خب من ناراحت شدم اینکه حتی ازم میخواست مخفی کنه ولی تا کجا
جیمین:اون با اینکه ازت بزرگ تر بازم میترسه*خنده
جیمین:بهم گفته بود اگه ا.ت بفهمه اول جنیو میگشه بعد منو یه همچین چیزی*خنده
ا.ت:خب من اعصابم نمیکشه کارو یه سره میکنم
جیمین:ولی از داداشت خوشم اومد بلاخره مردونگی کردو نزاشت خواهرش دخالت کنه
زدم رو دستش
ا.ت:هی تو طرف منی یا اون؟*شاکی طور
جیمین:مگه زده به سرم معلومه طرفه مینگ یوعم مگه دلم توبیخ میخواد
ا.ت:چی؟*خنده
ا.ت:تحدیدت کرده*خنده
جیمین:هی نخند
ا.ت:باشه*خنده
خندمو کنترل کردم
جیمین:غذامونو بخوریم سرد شد
با چاپستیک یکم گذاشتم تو دهنم دپباره خندیدم ایندفعه از صندلی افتادم پایین
ا.ت:*خنده
جیمین اومد بالا سرم
جیمین:ا.ت!خوبی
ا.ت:(خنده)خوبم خوبم
جیمین:کافیه*خودشم خندش اومد
سره پا شدم
ا.ت:اوکی بریم غذامونو بخوریم*لبخند
نشستم
«««
غذامو خوردم
ات:میگم فردا میری بیرون؟
جیمین:شاید برم پیشه هیونگا
ا.ت:اها
ا.ت:من فردا میرم پیشه داداشم
جیمین:برایه چی؟
ا.ت:راجبه خونهو اینا دیگه
جیمین:اها
ا.ت:شب بخیر*لبخند
جیمین:شب بخیر
داشتم میرفتم که
جیمین:راستی صبح که بیدار شدی خودتو انالیز کن
برگشتم
ا.ت:چی؟
جیمین:هیچی
منظورش چی بود؟
...
۵۹.۰k
۰۲ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.