قلب سیاه pt12
قلب سیاه pt12
جونکوک رو سوار ماشین کردن و دکتر و آت هم پیشش بودن.
آت هنوز تو شوک بود ، فراموش کرد که تو چه وضعیتی بود فقط نگران پسری که جولوشه بود.
وقتی رسیدن سازمان سریع جونکوک رو گذاشت رو برانکارد و بردنش تو اتاق عمل ، آت هم رو یکی از صندلی ها نشست.
بعد از چند دقیقه یکی از نیرو ها اومد پیش آت
£خانم کیم رئیس کارتون داره
+باشه
انتظار داشت که صداش بزنه پس بدون اینکه وقت بگذره بلند شد و رفت سمت اتاق مدیر
+منو صدا زدین
# بیا تو
مدیر با حالت جدی به آت گفت بیاد تو
# من این پرونده رو سپردم به تو پس تو مسئول هستی ولی الان افرادتو ول کردی اومدی اینجا و اونا اونجا دارن جونشون رو فدا میکنن
+قربان یکی از دکتر ها برای اینکه به من کمک کنه آسیب دید برای همین من باهاش اومدم
# تو همچین موقعیتی وجدان به درد نمیخوره
+...
# یه فرصت میدم تا جبران کنی اونم چون پلیس ارشدی
+ممنون
# میتونی بری
+با اجازه
آت از اتاق اومد بیرون و بلافاصله رفت سمت اتاق عمل که همون موقع دکتر هم از اتاق اومد بیرون
+حالش خوب
&خطر رو پشت سر گذاشته ، حالش خوبه
+ ممنون
& هر موقع بهوش اومد میتونید ببینیدش
+ممنون
دکتر رفت آت رو صندلی نشست و سعی کرد حمله ی عصبی بهش دست نده.
حدود دو ساعت میشد که جلو در اتاق جونکوک نشسته بود که وقتی پرستار اومد بیرون از جاش بلند شد
/آقای جئون بهوش اومده
+خوبه ، ممنون
آت خواست بره که با صدای پرستار متوقف شد
/خانم کیم آقای جئون میخواد شماره ببینه
آت برگشت سمت پرستار سرشو به نشونه تایید بالا پایین کرد و رفت سمت اتاق ، دستشو گذاشت رو دستگیره و با تردید پایین آوردش.
رفت داخل اتاق و با جونکوک رو به رو شد
جونکوک رو سوار ماشین کردن و دکتر و آت هم پیشش بودن.
آت هنوز تو شوک بود ، فراموش کرد که تو چه وضعیتی بود فقط نگران پسری که جولوشه بود.
وقتی رسیدن سازمان سریع جونکوک رو گذاشت رو برانکارد و بردنش تو اتاق عمل ، آت هم رو یکی از صندلی ها نشست.
بعد از چند دقیقه یکی از نیرو ها اومد پیش آت
£خانم کیم رئیس کارتون داره
+باشه
انتظار داشت که صداش بزنه پس بدون اینکه وقت بگذره بلند شد و رفت سمت اتاق مدیر
+منو صدا زدین
# بیا تو
مدیر با حالت جدی به آت گفت بیاد تو
# من این پرونده رو سپردم به تو پس تو مسئول هستی ولی الان افرادتو ول کردی اومدی اینجا و اونا اونجا دارن جونشون رو فدا میکنن
+قربان یکی از دکتر ها برای اینکه به من کمک کنه آسیب دید برای همین من باهاش اومدم
# تو همچین موقعیتی وجدان به درد نمیخوره
+...
# یه فرصت میدم تا جبران کنی اونم چون پلیس ارشدی
+ممنون
# میتونی بری
+با اجازه
آت از اتاق اومد بیرون و بلافاصله رفت سمت اتاق عمل که همون موقع دکتر هم از اتاق اومد بیرون
+حالش خوب
&خطر رو پشت سر گذاشته ، حالش خوبه
+ ممنون
& هر موقع بهوش اومد میتونید ببینیدش
+ممنون
دکتر رفت آت رو صندلی نشست و سعی کرد حمله ی عصبی بهش دست نده.
حدود دو ساعت میشد که جلو در اتاق جونکوک نشسته بود که وقتی پرستار اومد بیرون از جاش بلند شد
/آقای جئون بهوش اومده
+خوبه ، ممنون
آت خواست بره که با صدای پرستار متوقف شد
/خانم کیم آقای جئون میخواد شماره ببینه
آت برگشت سمت پرستار سرشو به نشونه تایید بالا پایین کرد و رفت سمت اتاق ، دستشو گذاشت رو دستگیره و با تردید پایین آوردش.
رفت داخل اتاق و با جونکوک رو به رو شد
۹.۳k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.