قلب سیاه pt10
قلب سیاه pt10
عملیات برای دو ساعت دیگه بود پس زمان کافی برای آماده شدن داشتن، آت همینطوری که داشت آماده میشد یه تماس از یه فرد ناشناس داشت.
آت بدون اینکه توجهی کنه گوشی رو جواب داد
+بله
×مگه نگفتم به اون باند نزدیک نشو
با صدایی که از پشت گوشی اومد خشکش زد
~کیه
آت دستشو به نشانه ساکت آورد بالا و بعد گوشیو زد روی اسپیکر
+ تو کی
×مهم نیس من کیم ، ولی تو باید به حرفم گوش کنی
+من نیازی به کمک تو ندارم
×میمیری...اگه این بازی رو ادامه بدی میمیری
+انقدری آموزش دیدم که از خودم محافظت کنم
و بعد گوشی قطع شد
+صداش آشنا بود؟
~نه
+ برا منم همینطور
آت و جیمین به هم یه نگاهی کردن که یهو از بیسیم خبر اومد که همه حاضران
ات و جیمین هم از اتاق زدن بیرون رفتن تو پارکینگ
+حواستون باشه آسیب نبینید ، بجز دایره پزشکی همه باید برای کمک با ما بیان ، دایره پزشکی هم لطفا آماده باشن و کسایی که آسیب میبینن رو درمان کن
آت از بین پزشکا نگاهش به همون دکتری که عملش کرد افتاد که سرش پایینه و دستاشو یه هم قفل کرده بود افتاد
+خب دیگه میتونیم بریم
تمام افراد سوار ماشین شدن و دنبال اولین ماشینی که آت و جیمین توش بودن رفتن
بعد از 1 ساعت رسیدن ، مکان معامله خارج از شهر بود، ماشین هایی که به ردیف وایساده بود رو دید و مطمئن شد که هنوز کارشون ادامه داره.
با علامت آت همه به ترتیب سر جاهاشون وایسادن و آروم به سمت ماشین ها حرکت کردن ، آت وقتی فهمید تو زمان درستی قرار دارن سریع نزدیک ماشین ها شد و داد زد
+ بشینید رو زمین
تمام کسایی که اونجا بودن رو زانوهاشون افتادن افراد بهشون دستبند زدن ، آت رفت سمت زنی که به نظر ترسیده میومد
+ شما مادر شیون هستید
§بله
+ بلندشید برید تو ماشین
آت یه نفر رو با مادر شیون فرستاد سمت ماشین های خودشون
اما یهو.....
عملیات برای دو ساعت دیگه بود پس زمان کافی برای آماده شدن داشتن، آت همینطوری که داشت آماده میشد یه تماس از یه فرد ناشناس داشت.
آت بدون اینکه توجهی کنه گوشی رو جواب داد
+بله
×مگه نگفتم به اون باند نزدیک نشو
با صدایی که از پشت گوشی اومد خشکش زد
~کیه
آت دستشو به نشانه ساکت آورد بالا و بعد گوشیو زد روی اسپیکر
+ تو کی
×مهم نیس من کیم ، ولی تو باید به حرفم گوش کنی
+من نیازی به کمک تو ندارم
×میمیری...اگه این بازی رو ادامه بدی میمیری
+انقدری آموزش دیدم که از خودم محافظت کنم
و بعد گوشی قطع شد
+صداش آشنا بود؟
~نه
+ برا منم همینطور
آت و جیمین به هم یه نگاهی کردن که یهو از بیسیم خبر اومد که همه حاضران
ات و جیمین هم از اتاق زدن بیرون رفتن تو پارکینگ
+حواستون باشه آسیب نبینید ، بجز دایره پزشکی همه باید برای کمک با ما بیان ، دایره پزشکی هم لطفا آماده باشن و کسایی که آسیب میبینن رو درمان کن
آت از بین پزشکا نگاهش به همون دکتری که عملش کرد افتاد که سرش پایینه و دستاشو یه هم قفل کرده بود افتاد
+خب دیگه میتونیم بریم
تمام افراد سوار ماشین شدن و دنبال اولین ماشینی که آت و جیمین توش بودن رفتن
بعد از 1 ساعت رسیدن ، مکان معامله خارج از شهر بود، ماشین هایی که به ردیف وایساده بود رو دید و مطمئن شد که هنوز کارشون ادامه داره.
با علامت آت همه به ترتیب سر جاهاشون وایسادن و آروم به سمت ماشین ها حرکت کردن ، آت وقتی فهمید تو زمان درستی قرار دارن سریع نزدیک ماشین ها شد و داد زد
+ بشینید رو زمین
تمام کسایی که اونجا بودن رو زانوهاشون افتادن افراد بهشون دستبند زدن ، آت رفت سمت زنی که به نظر ترسیده میومد
+ شما مادر شیون هستید
§بله
+ بلندشید برید تو ماشین
آت یه نفر رو با مادر شیون فرستاد سمت ماشین های خودشون
اما یهو.....
۵.۵k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.