part⁴⁹
part⁴⁹
Finish Flashback _Seoul hospital _ات ویو_¹¹:³¹pm
+بابایی زود بیدار شو!
+من که تنهایی نمیتونم کارا رو جلو ببرم!
+اگه تو نباشی پس به کی غر غر کنم؟ یا سرش داد و بیداد کنم؟(تمان حرفاش بغض الوده)
+درسته هیچوقت باهات نساختم اما بابامی!زود خوب شو من بخاطر تو الان ²³سالمه(زمان مرگ مادر ات ⁸بوده )
دستش رو آروم نوازش کردم و لبخندی سرشار از درد زدم و نم و خیسی چشمم رو گرفتم سرم رو نزدیک به قلبش بردم و صدای ضربان قلبش رو گوش میدادم! جریان خون در بدنش، ضربات و تپش قلبش بهم جون میداد، تنها کسی که برام باقی مونده بود پدرمه!
کمی گذشت که در اتاق زده شد،نگاهم به سمت در کشیده شد؛ وکیل شرکت بود. چهره ی سرد و جدی همیشگی رو قالب کردم . بلند شدم و به سمت رفتم، ادای احترام کوتاهی کرد
+چیزی شده؟* جدی و بی حال
وکیل: اتهامات وارد شده بر آقای کیم داره افزایش میدا میکنه و سهام افت نزولی شدیدی داشته!
نفس عصبی کشیدم: تو این وضعیت چیکار کنم پدرم مهمتره یا اون شرکت؟
منشی: اون شرکت معیار سنجش و حاصل زحمات چندین ساله پدرتون! میدونید که ایشون آرزوشون این شرکت بود نه اینکه وزیر کشور شوند!
موهای افشونم رو جمع کردم و کمی فکر کردم:+باید چیکار کنم!
منشی:مصاحبه!
⁴hours later
+مردم عزیز کشورم! من جئون ات تک دختر کیم دونگ گونگ ، وزیر کشور هستم؛ اتهاماتی که به خانواده ی کیم وارد شده هیچ صحتی نداره!
متوجه شرایط هستم شما اعتمادتون رو به طور کامل از دست. دادید و با حرف نمیشه درستش کرد! پس از شما میخوام به رسانه های ناشناخته اعتماد نکنید و منتظر مدارک محکمی برای رد شدن این جرایم اتهامات باشید
³³minutes later
بعد از گفتن کات توسط کارگردان از سر جام بلند شدم؛ بدون هدر دادن زمان از ساختمون خارج شدم و به سمت بیمارستان حرکت کردم..
هوا تاریک بود و کمتر کسی رو میشد دید! همانطور که مشغول تماشای اطراف بودم موتوری با سرعت از کنارم رد شد و در همون لحظه یاد جونگ کوک افتادم، از طریق اسکرین ماشین به کوک زنگ زدم اما جواب نداد
.....
اگر در طی مسیر به تضاد. ها و خلاف ها نرسیدی مطمئن باش داری راه اشتباه میری
شرایط:
follow:³¹³
like:⁴³
Finish Flashback _Seoul hospital _ات ویو_¹¹:³¹pm
+بابایی زود بیدار شو!
+من که تنهایی نمیتونم کارا رو جلو ببرم!
+اگه تو نباشی پس به کی غر غر کنم؟ یا سرش داد و بیداد کنم؟(تمان حرفاش بغض الوده)
+درسته هیچوقت باهات نساختم اما بابامی!زود خوب شو من بخاطر تو الان ²³سالمه(زمان مرگ مادر ات ⁸بوده )
دستش رو آروم نوازش کردم و لبخندی سرشار از درد زدم و نم و خیسی چشمم رو گرفتم سرم رو نزدیک به قلبش بردم و صدای ضربان قلبش رو گوش میدادم! جریان خون در بدنش، ضربات و تپش قلبش بهم جون میداد، تنها کسی که برام باقی مونده بود پدرمه!
کمی گذشت که در اتاق زده شد،نگاهم به سمت در کشیده شد؛ وکیل شرکت بود. چهره ی سرد و جدی همیشگی رو قالب کردم . بلند شدم و به سمت رفتم، ادای احترام کوتاهی کرد
+چیزی شده؟* جدی و بی حال
وکیل: اتهامات وارد شده بر آقای کیم داره افزایش میدا میکنه و سهام افت نزولی شدیدی داشته!
نفس عصبی کشیدم: تو این وضعیت چیکار کنم پدرم مهمتره یا اون شرکت؟
منشی: اون شرکت معیار سنجش و حاصل زحمات چندین ساله پدرتون! میدونید که ایشون آرزوشون این شرکت بود نه اینکه وزیر کشور شوند!
موهای افشونم رو جمع کردم و کمی فکر کردم:+باید چیکار کنم!
منشی:مصاحبه!
⁴hours later
+مردم عزیز کشورم! من جئون ات تک دختر کیم دونگ گونگ ، وزیر کشور هستم؛ اتهاماتی که به خانواده ی کیم وارد شده هیچ صحتی نداره!
متوجه شرایط هستم شما اعتمادتون رو به طور کامل از دست. دادید و با حرف نمیشه درستش کرد! پس از شما میخوام به رسانه های ناشناخته اعتماد نکنید و منتظر مدارک محکمی برای رد شدن این جرایم اتهامات باشید
³³minutes later
بعد از گفتن کات توسط کارگردان از سر جام بلند شدم؛ بدون هدر دادن زمان از ساختمون خارج شدم و به سمت بیمارستان حرکت کردم..
هوا تاریک بود و کمتر کسی رو میشد دید! همانطور که مشغول تماشای اطراف بودم موتوری با سرعت از کنارم رد شد و در همون لحظه یاد جونگ کوک افتادم، از طریق اسکرین ماشین به کوک زنگ زدم اما جواب نداد
.....
اگر در طی مسیر به تضاد. ها و خلاف ها نرسیدی مطمئن باش داری راه اشتباه میری
شرایط:
follow:³¹³
like:⁴³
۱۷.۹k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.