part⁴⁷
part⁴⁷
⁴³minutes later
+چطور اسناد پاک شده تو کل دنیا پخش شده!
پدر ات:نمیدونم *داد و چند بار تکرار
با عصبانیت تو اتاق راه میرفتم به اخباری که در حال پخش بود نگاه میکردم
+امکانش خیلی قویه که از کاندید های ریاست جمهوری باشه!
پدر ات:لعنت به همشون* با حال خراب
صدای تماس های متعدد تلفن بابا عصبیم کرد و نتونستم تحمل کنم گوشیش رو برداشتم و جواب دادم
+بفرمایید* عصبی
+شما وکیل اون شرکت هستید با این حال زود تردید میکنید ، پس فرق تون با بقیه افراد شرکت چیه، سست عنصر ها * با داد
گوشی رو قطع کردم و کنار گذاشتم، ناگهان استرس بدی سراسر وجودم رو گرفت، حالت تهوع بدی احساس کردم و با سرعت به سمت سرویس بهداشتی رفتم ، بعد از چند دقیقه با حال بد از سرویس خارج شدم و با قامت کوک مواجه شدم
_حالت خوبه؟* نگران
نگاهی پر شده از تعجب بهش کردم:اینجا چیکار میکنی؟
_پدرت گفت حالت بده!*نگران
به پدرم با اخم نگاه کردم و خواستم چیزی بهش بگم که کوک مانع شد، نفس عمیقی کشیدم و روی مبل نشستم +الان بهترم
ناگهان گوشی پدرم زنگ خورد ؛ زمانی که شماره مخاطب رو دید به خودش گرخید و با شتاب به همراه گوشی از اتاق خارج شد. چند دقيقه به در خیره شدم تا پدرم وارد بشه اما خبری ازش نبود
_گوشیت آوردم
به گوشیم که در دستای کوک بود خیره شدم
+روشنش که نکردی؟
_نه
سری تکون دادم و همراه با لبخندی تلخ گوشیم رو گرفتم. جونگ کوک کنترل تی وی رو برداشت و روشن کرد(تی وی) و شبکه اخبار زد
خبرنگار: من کیم یونگ جه هستم و جلوی دادگستری ابی (اسم یک دادگاه) ایستادم با توجه به اطلاعاتی که اکنون به دستم رسیده تا سه نسل بعد از خانواده ی کیم(پدر ات)از وظایف سیاسی منع میشوند
_فاک*با مظلومانه ترین حال
+تلویزیون خاموش کن جونگ کوک*با عصبانیت و داد
تنها ری اکشنش لبخندی مرموز بود که از دیدم کوتاه نبود، یک لحظه شک وجودم رو گرفت
+کوک
_ جانم
+کار تو...
.......
شخصيت خوب داستان همیشه خوب نیست♡:)
⁴³minutes later
+چطور اسناد پاک شده تو کل دنیا پخش شده!
پدر ات:نمیدونم *داد و چند بار تکرار
با عصبانیت تو اتاق راه میرفتم به اخباری که در حال پخش بود نگاه میکردم
+امکانش خیلی قویه که از کاندید های ریاست جمهوری باشه!
پدر ات:لعنت به همشون* با حال خراب
صدای تماس های متعدد تلفن بابا عصبیم کرد و نتونستم تحمل کنم گوشیش رو برداشتم و جواب دادم
+بفرمایید* عصبی
+شما وکیل اون شرکت هستید با این حال زود تردید میکنید ، پس فرق تون با بقیه افراد شرکت چیه، سست عنصر ها * با داد
گوشی رو قطع کردم و کنار گذاشتم، ناگهان استرس بدی سراسر وجودم رو گرفت، حالت تهوع بدی احساس کردم و با سرعت به سمت سرویس بهداشتی رفتم ، بعد از چند دقیقه با حال بد از سرویس خارج شدم و با قامت کوک مواجه شدم
_حالت خوبه؟* نگران
نگاهی پر شده از تعجب بهش کردم:اینجا چیکار میکنی؟
_پدرت گفت حالت بده!*نگران
به پدرم با اخم نگاه کردم و خواستم چیزی بهش بگم که کوک مانع شد، نفس عمیقی کشیدم و روی مبل نشستم +الان بهترم
ناگهان گوشی پدرم زنگ خورد ؛ زمانی که شماره مخاطب رو دید به خودش گرخید و با شتاب به همراه گوشی از اتاق خارج شد. چند دقيقه به در خیره شدم تا پدرم وارد بشه اما خبری ازش نبود
_گوشیت آوردم
به گوشیم که در دستای کوک بود خیره شدم
+روشنش که نکردی؟
_نه
سری تکون دادم و همراه با لبخندی تلخ گوشیم رو گرفتم. جونگ کوک کنترل تی وی رو برداشت و روشن کرد(تی وی) و شبکه اخبار زد
خبرنگار: من کیم یونگ جه هستم و جلوی دادگستری ابی (اسم یک دادگاه) ایستادم با توجه به اطلاعاتی که اکنون به دستم رسیده تا سه نسل بعد از خانواده ی کیم(پدر ات)از وظایف سیاسی منع میشوند
_فاک*با مظلومانه ترین حال
+تلویزیون خاموش کن جونگ کوک*با عصبانیت و داد
تنها ری اکشنش لبخندی مرموز بود که از دیدم کوتاه نبود، یک لحظه شک وجودم رو گرفت
+کوک
_ جانم
+کار تو...
.......
شخصيت خوب داستان همیشه خوب نیست♡:)
۱۶.۹k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.