دختری با موهای صورتی. پارت 11
دختری با موهای صورتی. پارت 11
مغازه دار بهم یه بستنی باتعم بادم زمینی بهم داداه بود ازدستش گرفتم وازش تشکر کردم و رفتم تا یه گوش مالی خسابی به اعضای این گنگ کنم
انیا: هویی مگه نمیدونین نباید وارد منطقه کسی بشین هان؟ اصلا از کدوم کنگ هستین؟ ببینم بامن مشکلی دارین؟
وبلند گفتم
انیا: جواب بدید
از ترس خسکشون زده بود اون پسری که معلوم بود رئسشونه گفت
رئسشون: هی هی هی جمع کنین بریم تا دوباره بامورترش لحمون نکرده
بعدشم بلد شدن و رفتن من با عشق بستنیمو خوردم که دامیان گفت
دامیان: وایی ببین کله صورتیمون چه کرده اول که موتر بلدی خیلیم تند میرونی بعدشم یه منطقه رو خودت می چرخونی دیگه چی بلدی کله صورتی
انیا: خفه بابا احمق ساما اون سرعت حتی نمیشه اسمی نزدیک تند بهش داد
دامیان: اوهع پس بلدی تندم بری
انیا: اینش دیگه به تو مربوط نیس احمق ساما
خواست حرف بزنکه بکی گفت
بکی: ول کندید دیگه بسه
وجفتمون تمومش کردیم که دامیان بهم نزدیک شدوتو گوشم گفت
دامیان: هه صورتی بهتره فردا نیایی مدرسه چون درمقابل تیم من هیچی نیستی
گیج شدم وایی چطوری یادم رفتهبودفردا مسا بقه ورزشه وایی من باید لباس کوتاه بپوشم من همیشه با جورابی میومده که به بدنم نچسبیده باشه اهه وایسا ما که هنوز تیم بدندی نکردیم که
انیا: اولن من ازتو نمیترسم دومن ما هنوز تیم بندی نکردی
*فردا توی مدرسه *
از زبان دامیان
خب الان تیم بندی میشیم
معلم: بکی، انیا،.....،......،.... ودامیان باهم بقه بچه هاهم باهم
چیییییی
....................
یه سوال اسم برادر دامیان چیه
مغازه دار بهم یه بستنی باتعم بادم زمینی بهم داداه بود ازدستش گرفتم وازش تشکر کردم و رفتم تا یه گوش مالی خسابی به اعضای این گنگ کنم
انیا: هویی مگه نمیدونین نباید وارد منطقه کسی بشین هان؟ اصلا از کدوم کنگ هستین؟ ببینم بامن مشکلی دارین؟
وبلند گفتم
انیا: جواب بدید
از ترس خسکشون زده بود اون پسری که معلوم بود رئسشونه گفت
رئسشون: هی هی هی جمع کنین بریم تا دوباره بامورترش لحمون نکرده
بعدشم بلد شدن و رفتن من با عشق بستنیمو خوردم که دامیان گفت
دامیان: وایی ببین کله صورتیمون چه کرده اول که موتر بلدی خیلیم تند میرونی بعدشم یه منطقه رو خودت می چرخونی دیگه چی بلدی کله صورتی
انیا: خفه بابا احمق ساما اون سرعت حتی نمیشه اسمی نزدیک تند بهش داد
دامیان: اوهع پس بلدی تندم بری
انیا: اینش دیگه به تو مربوط نیس احمق ساما
خواست حرف بزنکه بکی گفت
بکی: ول کندید دیگه بسه
وجفتمون تمومش کردیم که دامیان بهم نزدیک شدوتو گوشم گفت
دامیان: هه صورتی بهتره فردا نیایی مدرسه چون درمقابل تیم من هیچی نیستی
گیج شدم وایی چطوری یادم رفتهبودفردا مسا بقه ورزشه وایی من باید لباس کوتاه بپوشم من همیشه با جورابی میومده که به بدنم نچسبیده باشه اهه وایسا ما که هنوز تیم بدندی نکردیم که
انیا: اولن من ازتو نمیترسم دومن ما هنوز تیم بندی نکردی
*فردا توی مدرسه *
از زبان دامیان
خب الان تیم بندی میشیم
معلم: بکی، انیا،.....،......،.... ودامیان باهم بقه بچه هاهم باهم
چیییییی
....................
یه سوال اسم برادر دامیان چیه
۵.۶k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.