دختری باموهای صورتی. پارت 10
دختری باموهای صورتی. پارت 10
ورفتم موترمو برداشتم و رفتم کوچه گردی که یارم اومد که یه سری به منطقه..... بزنم(اون یه منطقه هس که زیر نظر انیا میچرخه متاسفانه اسمی براش پیدا نکردم اگه پیشنهادی دارین بگین ممنون میشم)
خیلی دلم برای افرادی که اونجا هستن تنگ شده
*موقعیت داخل منطقه ای که انیا ادارش میکنه(انیا هنوز نریسیده) *
از زبان دامیان
امدم به منطقه...... خیلی دوس داشتم برم اونجا شنیدم جای خیلی باحالیه توی بازارای اونجا فدم میزدم که بکی رودیدم که گفت
بکی: دامیان دستم به دامت به اون دختره کمک کن
گیج شدم ولی دیدم چنتا پسر بیریخت داشتن به یه دخترو اذی میکردن خواستم برم که داداش بزرگمو دیدم بی اهمیت خواستم برم که یه صدای موتر اشنارو شنیدم
دیدم یه نفر گفت
اون یه نفر: این صدای موتر خودشه نحات پیدا کردین
منظورش چی بود ولش کن بابا
که یه نفردیگه گف
: اومدش راه روباز کنین
از زبان برادر دامیان (اسمشو نمیدونم )
اینا چی میگفتن این صدا دیگه چیه تو همین افکار بودم که یه دختر خیلی زیبا باموهای صورتی درحالی که چهرش عصبی بود وسوار موتر بود میومد ومستقیم میرفت کنار اونایی که داشتن برای دختره زور گویی میکردن، بدون اینکه راهشو کج کنه مستقیم میرفت که همین طو میزن به اونایی که برای اون دختره زورگویی میکردن همشونو با موتر زیر گرفت اونا جیغ میکشیدن با این حال اون توجهی نمی کرد و به کارش ادامه میدا واضح میتوانستم صدای خورد شدن استوخونای اونارو بشنوم وقتی هنشونو زیر گرفت رفت کنار اون دختر و دستشو دور گردنش انداخت وگفت
انیا: باز چی شده اینا کی بودن؟
اون دختر: انیاــ سان من چیزی نمیدونم اونا مزاحمم شدن شما هم حسابشنو رسیدید من واقعا ازتون ممنونم
اها پس اسمش انیاس من اونو مال خودم میکنم
از زبان انیا
وایی خدا این گنگا اعصاب واسه ادم نمیگزارنا اوففف
دستمو از روی گردن دختره برداشتم که بکی و
اون پسر کرمی رودیدم گفتم
انیا: هی سلام بکی سلا احمق ساما چه خبر ازین ورا
اینو گفتم ورفتم سمتشون که بکی متعجب گفت
بکی: این جه کاری بود کردی؟ اصن تو اینجا چیکار میکنی؟
انیا: چی میگی این منطقه مال منه
بکی ودامیان تعجب کردن وهیچی نگفتن که یکی از مغازه دار ها گفت
مغازه دار: انیا ساما این برای شماس
.............
ورفتم موترمو برداشتم و رفتم کوچه گردی که یارم اومد که یه سری به منطقه..... بزنم(اون یه منطقه هس که زیر نظر انیا میچرخه متاسفانه اسمی براش پیدا نکردم اگه پیشنهادی دارین بگین ممنون میشم)
خیلی دلم برای افرادی که اونجا هستن تنگ شده
*موقعیت داخل منطقه ای که انیا ادارش میکنه(انیا هنوز نریسیده) *
از زبان دامیان
امدم به منطقه...... خیلی دوس داشتم برم اونجا شنیدم جای خیلی باحالیه توی بازارای اونجا فدم میزدم که بکی رودیدم که گفت
بکی: دامیان دستم به دامت به اون دختره کمک کن
گیج شدم ولی دیدم چنتا پسر بیریخت داشتن به یه دخترو اذی میکردن خواستم برم که داداش بزرگمو دیدم بی اهمیت خواستم برم که یه صدای موتر اشنارو شنیدم
دیدم یه نفر گفت
اون یه نفر: این صدای موتر خودشه نحات پیدا کردین
منظورش چی بود ولش کن بابا
که یه نفردیگه گف
: اومدش راه روباز کنین
از زبان برادر دامیان (اسمشو نمیدونم )
اینا چی میگفتن این صدا دیگه چیه تو همین افکار بودم که یه دختر خیلی زیبا باموهای صورتی درحالی که چهرش عصبی بود وسوار موتر بود میومد ومستقیم میرفت کنار اونایی که داشتن برای دختره زور گویی میکردن، بدون اینکه راهشو کج کنه مستقیم میرفت که همین طو میزن به اونایی که برای اون دختره زورگویی میکردن همشونو با موتر زیر گرفت اونا جیغ میکشیدن با این حال اون توجهی نمی کرد و به کارش ادامه میدا واضح میتوانستم صدای خورد شدن استوخونای اونارو بشنوم وقتی هنشونو زیر گرفت رفت کنار اون دختر و دستشو دور گردنش انداخت وگفت
انیا: باز چی شده اینا کی بودن؟
اون دختر: انیاــ سان من چیزی نمیدونم اونا مزاحمم شدن شما هم حسابشنو رسیدید من واقعا ازتون ممنونم
اها پس اسمش انیاس من اونو مال خودم میکنم
از زبان انیا
وایی خدا این گنگا اعصاب واسه ادم نمیگزارنا اوففف
دستمو از روی گردن دختره برداشتم که بکی و
اون پسر کرمی رودیدم گفتم
انیا: هی سلام بکی سلا احمق ساما چه خبر ازین ورا
اینو گفتم ورفتم سمتشون که بکی متعجب گفت
بکی: این جه کاری بود کردی؟ اصن تو اینجا چیکار میکنی؟
انیا: چی میگی این منطقه مال منه
بکی ودامیان تعجب کردن وهیچی نگفتن که یکی از مغازه دار ها گفت
مغازه دار: انیا ساما این برای شماس
.............
۵.۹k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.