دو پارتی از جونگین وقتی که اشتباهی بهش قرص تحریک کننده
دو پارتی از جونگین : (وقتی که اشتباهی بهش قرص تحریک کننده داده بودی....)
یه چند روزی بود که پدر و مادرت رفته بودن مسافرت و از اونجایی که از تنهایی خوشت نمیومد و زیاد خوب نبود تنها باشی، پدر و مادرت از قبل گفتن که بری خونه دوستت ولی تصمیم گرفته بودی که بری این چندروز خونه دوست پسرت بمونی و اونم این چندروز برای کارش مرخصی گرفته بودو با دوستت هماهنگ کرده بودی چیزیو لو نده، وسایله این چندروزه که قرارها بمونی رو برداشتی و بعد کامل چک کردنه خونه کلیدو برداشتی درو بستی و بعد قفل کردن رفتی سوار ماشین دوست پسرت شدی
ات: سلاممممم
جونگین: سلام زیبااااااا
بغلش کردی که اونم متقابلاً بغلت کرد
ات: لپشو بوس کرد-
جونگین: لبخند پررنگ- -اونم لپتو بوس کرد
جونگین: بزن بریم
ات: اخجوننننننن...خیلی ذوق دارم
جونگین: لبخند-
ات: باورم نمیشه -ذوق.....هوراااااااا
جونگین: قرارها کلی خوش بگذرونیم
ات: ارهههههههههه
(بیست دقیقه بعد)
پیاده شدی و بعد از اینکه جونگین ماشینشو پارک کرد باهم رفتید داخل خونه
ات: عجب خونه ی لوکس و خفنی
جونگین: همش برای تو
ات: خودت برام با ارزش تری -لبخند
جونگین: دوست داری شبا تو اتاق جدا بخوابی یا با من
ات: قطعا با تو
جونگین: لبخند پررنگ-
ات: ولی خیلی خفنه هااا...واههههه
جونگین: خنده اروم-
ات: به نظرت برم لباسمو عوض کنم؟
جونگین: اره برو من میرم وسایلاتو بیارم
ات: مرسی
جونگین: لبخند زد و رفت-
تصمیم گرفتی وسایلاتو بزاری تو اتاق جداعه خودت و فقط برای خواب پیشش باشی، رفتی تو اتاقت و در کندو باز کردی تا ببینی چی به چیه که با لباس های رنگارنگ و متنوعی مواجه شدی
ات: ا..اینا چیه؟
جونگین: با وسایلا اومد- برای توعن؟
ات: مطمئنی؟اخه خیلی زیادن
جونگین: واقعا؟فمر کردم خیلی کمن...
ات: خنده- مرسیییییییی....میخوام یدونشونو الان بپوشم
جونگین: عالیه
ات: لبخند-
جونگین: من میرم بیرون تا راحت باشی
ات: اوهوم، باشه
(۱۰ دقیقه بعد)
جونگین: اومدی؟
ات: داری چیکار میکنی؟
جونگین: دارم وسایله پِلِستِیشِنو آماده میکنم
ات: جدی؟جدی؟هورااااا
جونگین: دوست داری؟
ات: اره ولی....
جونگین: چی شده؟
ات: من زیاد توش خوب نیستم
جونگین: خنده- کیوتتتت -شرتو نوازش کرد- بهت یادم میدم
ات: واقعا؟شوخی نمیکنی که؟
جونگین: خنده- نه بهت یاد میدم تا کلی بازی کنیم
ات: وای مرسییییییی -لپشو بوس کردی
(دو شب بعد)
این دوشب جز بهترین و شیرین ترین لحظه هام بودن واقعا کنارِ موندن همچین فرشته ای بهترینه...
امشب بعد شام سرش درد میکرد و ازم خواست براش مسکن ببرم راستش زیاد جای دارو هارو نمیدونستم ولی با کلی گشتن پیداش کردم و یه قرص شبیه مسکن پیدا کردم و با آب بردم تا بخوره
جونگین: مرسی -خورد
جونگین: نگران نباش چند دقیقه دیگه خوب میشم
ات: مطمئنی؟
یه چند روزی بود که پدر و مادرت رفته بودن مسافرت و از اونجایی که از تنهایی خوشت نمیومد و زیاد خوب نبود تنها باشی، پدر و مادرت از قبل گفتن که بری خونه دوستت ولی تصمیم گرفته بودی که بری این چندروز خونه دوست پسرت بمونی و اونم این چندروز برای کارش مرخصی گرفته بودو با دوستت هماهنگ کرده بودی چیزیو لو نده، وسایله این چندروزه که قرارها بمونی رو برداشتی و بعد کامل چک کردنه خونه کلیدو برداشتی درو بستی و بعد قفل کردن رفتی سوار ماشین دوست پسرت شدی
ات: سلاممممم
جونگین: سلام زیبااااااا
بغلش کردی که اونم متقابلاً بغلت کرد
ات: لپشو بوس کرد-
جونگین: لبخند پررنگ- -اونم لپتو بوس کرد
جونگین: بزن بریم
ات: اخجوننننننن...خیلی ذوق دارم
جونگین: لبخند-
ات: باورم نمیشه -ذوق.....هوراااااااا
جونگین: قرارها کلی خوش بگذرونیم
ات: ارهههههههههه
(بیست دقیقه بعد)
پیاده شدی و بعد از اینکه جونگین ماشینشو پارک کرد باهم رفتید داخل خونه
ات: عجب خونه ی لوکس و خفنی
جونگین: همش برای تو
ات: خودت برام با ارزش تری -لبخند
جونگین: دوست داری شبا تو اتاق جدا بخوابی یا با من
ات: قطعا با تو
جونگین: لبخند پررنگ-
ات: ولی خیلی خفنه هااا...واههههه
جونگین: خنده اروم-
ات: به نظرت برم لباسمو عوض کنم؟
جونگین: اره برو من میرم وسایلاتو بیارم
ات: مرسی
جونگین: لبخند زد و رفت-
تصمیم گرفتی وسایلاتو بزاری تو اتاق جداعه خودت و فقط برای خواب پیشش باشی، رفتی تو اتاقت و در کندو باز کردی تا ببینی چی به چیه که با لباس های رنگارنگ و متنوعی مواجه شدی
ات: ا..اینا چیه؟
جونگین: با وسایلا اومد- برای توعن؟
ات: مطمئنی؟اخه خیلی زیادن
جونگین: واقعا؟فمر کردم خیلی کمن...
ات: خنده- مرسیییییییی....میخوام یدونشونو الان بپوشم
جونگین: عالیه
ات: لبخند-
جونگین: من میرم بیرون تا راحت باشی
ات: اوهوم، باشه
(۱۰ دقیقه بعد)
جونگین: اومدی؟
ات: داری چیکار میکنی؟
جونگین: دارم وسایله پِلِستِیشِنو آماده میکنم
ات: جدی؟جدی؟هورااااا
جونگین: دوست داری؟
ات: اره ولی....
جونگین: چی شده؟
ات: من زیاد توش خوب نیستم
جونگین: خنده- کیوتتتت -شرتو نوازش کرد- بهت یادم میدم
ات: واقعا؟شوخی نمیکنی که؟
جونگین: خنده- نه بهت یاد میدم تا کلی بازی کنیم
ات: وای مرسییییییی -لپشو بوس کردی
(دو شب بعد)
این دوشب جز بهترین و شیرین ترین لحظه هام بودن واقعا کنارِ موندن همچین فرشته ای بهترینه...
امشب بعد شام سرش درد میکرد و ازم خواست براش مسکن ببرم راستش زیاد جای دارو هارو نمیدونستم ولی با کلی گشتن پیداش کردم و یه قرص شبیه مسکن پیدا کردم و با آب بردم تا بخوره
جونگین: مرسی -خورد
جونگین: نگران نباش چند دقیقه دیگه خوب میشم
ات: مطمئنی؟
- ۲۱.۹k
- ۰۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط