smile
smile
part17
یک ماه بعد
با کاران قرار داشتم
ا/ت: کاران ما تو این ماه فقط سه قرار داشتیم چرا قرارامون کنسل میکنی؟
کاران: ببخشید عزیزم چیکار کنم کارم زیاد شده الانم اومدم فقط ببینمت و میخوام برگردم
ا/ت: میخوای بری؟
کاران: اره تو خودت دیگه میری؟
ا/ت: اره
کاران: خب خدافظ
هیی خسته شدم دیگه زندگیم عادی شده دانشگاه خونه شب هم خونه بعضی شبا با کاران قرار و بعد دوباره خونه خواب خواستم برم دیدم کاران گوشیشو جا گذاشته سریع رفتم تا نرفته برم گوشیشو بهش بدم دیدم داره میره سریع یا تاکسی گرفتم رفتم دنبالش
ا/ت: اقا برید جلو اون ماشین
گوشیه کاران زنگ خورد (عشقم❤️)
جوابش دادم صدای یه زن بود
گفت: کاران عشقم کجایی؟ منتظرتم چرا نمیای؟
گوشیو قطع کردم
ا/ت: اقا لطف کنید ارومتر برید نیمخواد برید جلوش فقط برید دنبالش
ده دقیقه بعد
کاران از ماشین پیاده شد رفتم دنبالش رفت تو یه شرکت منم رفتم دنبالش
یه دختره دید رفت بغلش کرد
کاران: سلام عزیزم
سریع از اونجا با گریه رفتم ماشینش درش باز بود قفل نبود گوشیشو گذاشتم اونجا و رفتم بارون گرفت داشتم زیر بارون خیس میشدم و رفتم یه جا نشستمو گریه میکردم که بعد حس کردم خیس نمیشم یکی چتر گرفته بود برام
ا/ت: ممنون نیازی ندارم
گفت: بگیر خیس میشی سرما میخوری
صداش اشنا بود یه نگاهی بهش کردم
ا/ت: جونگکوک
یه نگاهی بهم کرد
کوک: خواهر میجون ا/ت تویی
ا/ت: اهمم
کوک: چرا اینجا نیشستی من ماشینم اونجاست دیدم یکی اینجا نشسته تنهایی اومدم
بیا بریم تو ماشینم
ا/ت: نه مرسی من خوبم
کوک: نیستی بیا توماشینم
دستمو گرفت بردم تو ماشین
کوک: بشین چیشده بود اونجا نشسته بودی داشتی گریه میکردی
ا/ت: حق با تو بود
کوک: چی؟
ا/ت: کاران منو دوس نداشت اخه من چقدر احمقم یکم بهم محبت کرد فک کردم عاشقم شده
کوک: خب حالا چیشده کات کردین؟
ا/ت: نه گوشیشو جا گذاشت خواستم برم بهش بدم یه دختره بود گفت عشقم چرا نمیای منم رفتم دنبالش دیدم یه دختره بغل کرد
کوک: یعنی بهت خیانت کرده؟
ا/ت: اهمم خیانت کرده
کوک:فک نمیکردم وقتی برگردم اولین چیزی که ببینم خیانت به تو باشه
ا/ت: راستی یادم رفت کی برگشتی؟
کوک: همین الان اولین نفری که دیدم تو بودی
ا/ت:ببخشید خب من میرم
کوک: نه نرو میرسونمت ولی ببین
ا/ت تو تا وقتی عاشق نشدی نمیدونی چه حسی داره که خودتو بزاری جایه یکی دیگه
ا/ت: مگه تو عاشق شدی که ببینی چه حسی داره
کوک: اره
ا/ت: عاشق کی؟
کوک: بعد بهت میگم
ا/ت: مگه من میشناسمش؟
کوک: نه ولی عاشق شدن اینجوریه که حتی وقتی ببینیش دلت براش تنگ بشه و هیچی براش مهم نباشه
ا/ت: ببخشید جوری رفتار میکنم انگار خیلی صمیمی هستیم
کوک: خب ما به هم نزدیکیم ولی با پشر غریبه ای گرم نگیر
ا/ت: باشه
#فیک
#سناریو
part17
یک ماه بعد
با کاران قرار داشتم
ا/ت: کاران ما تو این ماه فقط سه قرار داشتیم چرا قرارامون کنسل میکنی؟
کاران: ببخشید عزیزم چیکار کنم کارم زیاد شده الانم اومدم فقط ببینمت و میخوام برگردم
ا/ت: میخوای بری؟
کاران: اره تو خودت دیگه میری؟
ا/ت: اره
کاران: خب خدافظ
هیی خسته شدم دیگه زندگیم عادی شده دانشگاه خونه شب هم خونه بعضی شبا با کاران قرار و بعد دوباره خونه خواب خواستم برم دیدم کاران گوشیشو جا گذاشته سریع رفتم تا نرفته برم گوشیشو بهش بدم دیدم داره میره سریع یا تاکسی گرفتم رفتم دنبالش
ا/ت: اقا برید جلو اون ماشین
گوشیه کاران زنگ خورد (عشقم❤️)
جوابش دادم صدای یه زن بود
گفت: کاران عشقم کجایی؟ منتظرتم چرا نمیای؟
گوشیو قطع کردم
ا/ت: اقا لطف کنید ارومتر برید نیمخواد برید جلوش فقط برید دنبالش
ده دقیقه بعد
کاران از ماشین پیاده شد رفتم دنبالش رفت تو یه شرکت منم رفتم دنبالش
یه دختره دید رفت بغلش کرد
کاران: سلام عزیزم
سریع از اونجا با گریه رفتم ماشینش درش باز بود قفل نبود گوشیشو گذاشتم اونجا و رفتم بارون گرفت داشتم زیر بارون خیس میشدم و رفتم یه جا نشستمو گریه میکردم که بعد حس کردم خیس نمیشم یکی چتر گرفته بود برام
ا/ت: ممنون نیازی ندارم
گفت: بگیر خیس میشی سرما میخوری
صداش اشنا بود یه نگاهی بهش کردم
ا/ت: جونگکوک
یه نگاهی بهم کرد
کوک: خواهر میجون ا/ت تویی
ا/ت: اهمم
کوک: چرا اینجا نیشستی من ماشینم اونجاست دیدم یکی اینجا نشسته تنهایی اومدم
بیا بریم تو ماشینم
ا/ت: نه مرسی من خوبم
کوک: نیستی بیا توماشینم
دستمو گرفت بردم تو ماشین
کوک: بشین چیشده بود اونجا نشسته بودی داشتی گریه میکردی
ا/ت: حق با تو بود
کوک: چی؟
ا/ت: کاران منو دوس نداشت اخه من چقدر احمقم یکم بهم محبت کرد فک کردم عاشقم شده
کوک: خب حالا چیشده کات کردین؟
ا/ت: نه گوشیشو جا گذاشت خواستم برم بهش بدم یه دختره بود گفت عشقم چرا نمیای منم رفتم دنبالش دیدم یه دختره بغل کرد
کوک: یعنی بهت خیانت کرده؟
ا/ت: اهمم خیانت کرده
کوک:فک نمیکردم وقتی برگردم اولین چیزی که ببینم خیانت به تو باشه
ا/ت: راستی یادم رفت کی برگشتی؟
کوک: همین الان اولین نفری که دیدم تو بودی
ا/ت:ببخشید خب من میرم
کوک: نه نرو میرسونمت ولی ببین
ا/ت تو تا وقتی عاشق نشدی نمیدونی چه حسی داره که خودتو بزاری جایه یکی دیگه
ا/ت: مگه تو عاشق شدی که ببینی چه حسی داره
کوک: اره
ا/ت: عاشق کی؟
کوک: بعد بهت میگم
ا/ت: مگه من میشناسمش؟
کوک: نه ولی عاشق شدن اینجوریه که حتی وقتی ببینیش دلت براش تنگ بشه و هیچی براش مهم نباشه
ا/ت: ببخشید جوری رفتار میکنم انگار خیلی صمیمی هستیم
کوک: خب ما به هم نزدیکیم ولی با پشر غریبه ای گرم نگیر
ا/ت: باشه
#فیک
#سناریو
۲۲.۴k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.