smile
smile
part16
یک هفته بعد
داشتم به تلویزیون نگاه میکردم صدای زنگو شنیدم خواستم برم درو باز کنم
میجون: صبر کن خودم میرم دویون هیونو و جونگکوک اومدن
ا/ت:باشه
میجون: برو تو اتاقت
ا/ت: میخوام نگاه فیلم کنم
میجون: باشه بیاید داخل
هیونو: سلام ا/ت
دویون: سلام ا/ت
ا/ت: سلام
صدای جونگکوک نشنیدم برگشتم نگاه کردم
کوک: سلام
ا/ت: سسلام
برگشتم دوباره به فیلمم نگاه کردم
دویون: اخه کجا میخوای بری کی بر میگردی؟
کوک: سریع برمیگردم
جونگکوک میخواد کجا بره
میجون: اخه کِی؟
رفتن تو اتاق میجون منم رفتم دنبالشون پشت در اتاق موندم
هیونو: ما چطور بدون تو یک ماه تحمل کنیم؟
یک ماه میخواد بره کجا؟
رفتم تو اتاقم
اصلا به من چه بره که چه بهتر سعی کردم بتونم اسمشو تلفظ کنم
ا/ت: جونگ کوگ جونگکوک
کلی تمرین کردم تا تونستم
میجون: ا/ت بیا
ا/ت: بله؟
رفتم بیرون
میجون: بچه ها میخوان باهات خدافظی کنن
دویون: خدافظ ا/ت
ا/ت: خدافظ دویون
هیونو: خدافظ
ا/ت: خدافظ هیونو
کوک: خب منم برم دیگه خدافظ
ا/ت: خدافظ جونگکوک
با تعجب بهم نگاه کرد خواست یکم لبشو تکون داد فک کنم خواست لبخند بزنه
مینجو: جونگکوک میخواد بره سفر تا یک ماه دیگه برمیگرده ما باهاش میریم فرودگاه
ا/ت: اها باشه
برگشتم به اتاقم قلبم تند تند میزد نمیدونستم چیکار کنم سعی کردم بخوابم خوابم نمیبرد
#فیک
#سناریو
part16
یک هفته بعد
داشتم به تلویزیون نگاه میکردم صدای زنگو شنیدم خواستم برم درو باز کنم
میجون: صبر کن خودم میرم دویون هیونو و جونگکوک اومدن
ا/ت:باشه
میجون: برو تو اتاقت
ا/ت: میخوام نگاه فیلم کنم
میجون: باشه بیاید داخل
هیونو: سلام ا/ت
دویون: سلام ا/ت
ا/ت: سلام
صدای جونگکوک نشنیدم برگشتم نگاه کردم
کوک: سلام
ا/ت: سسلام
برگشتم دوباره به فیلمم نگاه کردم
دویون: اخه کجا میخوای بری کی بر میگردی؟
کوک: سریع برمیگردم
جونگکوک میخواد کجا بره
میجون: اخه کِی؟
رفتن تو اتاق میجون منم رفتم دنبالشون پشت در اتاق موندم
هیونو: ما چطور بدون تو یک ماه تحمل کنیم؟
یک ماه میخواد بره کجا؟
رفتم تو اتاقم
اصلا به من چه بره که چه بهتر سعی کردم بتونم اسمشو تلفظ کنم
ا/ت: جونگ کوگ جونگکوک
کلی تمرین کردم تا تونستم
میجون: ا/ت بیا
ا/ت: بله؟
رفتم بیرون
میجون: بچه ها میخوان باهات خدافظی کنن
دویون: خدافظ ا/ت
ا/ت: خدافظ دویون
هیونو: خدافظ
ا/ت: خدافظ هیونو
کوک: خب منم برم دیگه خدافظ
ا/ت: خدافظ جونگکوک
با تعجب بهم نگاه کرد خواست یکم لبشو تکون داد فک کنم خواست لبخند بزنه
مینجو: جونگکوک میخواد بره سفر تا یک ماه دیگه برمیگرده ما باهاش میریم فرودگاه
ا/ت: اها باشه
برگشتم به اتاقم قلبم تند تند میزد نمیدونستم چیکار کنم سعی کردم بخوابم خوابم نمیبرد
#فیک
#سناریو
۳۸.۸k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.