وقتی جوابم می دهی با عشق جانم

وقتی جوابم می دهی با عشق: جانم!
من صاحب عالی ترین حالِ جهانم
تو خلسه ی تخدیری ِ یک جنسِ نابی
من با تو در اوجِ نشاطم، شادمانم!
کافی ست تا لب تر کنی، باران بگویی!
من آسمانها را به اینجا می کشانم
گنجشک ها بر دامنت سر می گذارند
در سایه سارِ دستهایت، مهربانم!
برفی ترین کوهِ حوالی، شانه ی توست
من برف را از شانه هایت می تکانم
کندوی چشمانت عسل خیزاست وشیرین
زنبورها را از نگاهت می پرانم!
می خواستم از رازِ لبهایت بگویم
قُفلی زده لبهای سرخت بر دهانم!
این ماجرای ما از آخر گشته آغاز
من ابتدای ِ انتهای ِ داستانم!
دیدگاه ها (۶)

درست پشت نرده ها پیچکی در خود ریز می پیچیدو انگار می خواست گ...

میروم   با  من  بیا  ای نازنینپیشِ چشمانِ شبِ  تار و غمینمیر...

نکن  با عاشقان  گردن فرازیدلِ آتش کش  و دادارِ قاضیدل هرعاشق...

بخوان به نام تنهاییبه نام شب تاربه نبود بوی گیسویی کهدر ان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط