درست پشت نرده ها
درست پشت نرده ها
پیچکی در خود ریز می پیچید
و انگار می خواست گلهای دامن تو را بچیند
من مانده بودم با آن همه حرف نگفته
درو کرد باغبان پیچک را
مرا و گلهای سرخ دامن تو را
درون سبدی گذاشت
پاهایمان به هم می خورد
اما تک بوسه هایمان را باد با خود می برد
حیف زن کج سلیقه باغبان ما را
از پنجره بیرون انداخت
خشک شدیم در حیاطی که
هیچ قاصدکی نبود
پیچکی در خود ریز می پیچید
و انگار می خواست گلهای دامن تو را بچیند
من مانده بودم با آن همه حرف نگفته
درو کرد باغبان پیچک را
مرا و گلهای سرخ دامن تو را
درون سبدی گذاشت
پاهایمان به هم می خورد
اما تک بوسه هایمان را باد با خود می برد
حیف زن کج سلیقه باغبان ما را
از پنجره بیرون انداخت
خشک شدیم در حیاطی که
هیچ قاصدکی نبود
۶.۰k
۰۴ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.