درست پشت نرده ها

درست پشت نرده ها
پیچکی در خود ریز می پیچید
و انگار می خواست گلهای دامن تو را بچیند
من مانده بودم با آن همه حرف نگفته
درو کرد باغبان پیچک را
مرا و گلهای سرخ دامن تو را
درون سبدی گذاشت
پاهایمان به هم می خورد
اما تک بوسه هایمان را باد با خود می برد
حیف زن کج سلیقه باغبان ما را
از پنجره بیرون انداخت
خشک شدیم در حیاطی که
هیچ قاصدکی نبود
دیدگاه ها (۶)

میروم   با  من  بیا  ای نازنینپیشِ چشمانِ شبِ  تار و غمینمیر...

گفتی ته ِ فنجان ِ فالت سیب دیدماما نگفتی عشق... چیدم یا نچید...

وقتی جوابم می دهی با عشق: جانم!من صاحب عالی ترین حالِ جهانمت...

نکن  با عاشقان  گردن فرازیدلِ آتش کش  و دادارِ قاضیدل هرعاشق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط