fake kook
fake kook
part*³³
ا.ت: بخدا من نمیخواستم برم خودش مجبورم کرد😭😭
کوک: چرا گریه میکنی وایسا عزیزم
از ماشین پیاده شد و رفت و اومد
کوک: بیا عزیزم این نوشیدنی بخور اروم شو بعد توضیح بده
ا.ت: باشه
نوشیدنیمو خوردم
کوک: خوبی
ا.ت: اره بگم الان
کوک: هرجور خودت میدونی
ا.ت: تهیونگ چند بار زنگ زده قبل از اینکه بهت زنگ بزنم به او زنگ زدم جواب نداد بیا الان تو جوابشو بده من نمیتونم
کوک: باشه بده الو
تهیونگ: الو جونگکوک ا.ت کجاست
کوک: پیش منه
تهیونگ: بهش بگو زنگ زده بوده کارم داشته؟
کوک: بعد میگم بهت خب خدافظ
تهیونگ: خدافظ
کوک: حالا بگو
ا.ت: اول که رفتم کافه باهاش سلام کردم از نظر پسر خوب بود بعد بهم گفت که یه سورپرایز داره
رفتم باهاش منو برد به پارتی بعد گفت مست بشیم یه اتاق گرفتم بریم اونجا
کوک: چه غلطی کرده
ا.ت: بعد منم ترسیدم گفتم به تو زنگ بزنم
کوک: گریه نکن چیزی شده تو الان اینجایی حالت هو خوبه
ا.ت: همین الان بریم دکتر میترسم بچم چیزیش شده باشه
کوک: تو خودت خوبی
ا.ت: اره من خوبم نگران بچم
کوک: باشه الان میریم که از نگرانی هم در بیای
رفتیم بیمارستان
کوک: بیا عزیزم
ا.ت: میترسم خیلی میترسم
کوک: عشقم نترس من میگم چیزی نشده
دستمو گرفت بردنم ازمایشگاه
کوک: منو دیگه راه نمیدن اینجا منتظرم میمونم تا بیای
ا.ت: باشه
#کوک
#فیک
#سناریو
part*³³
ا.ت: بخدا من نمیخواستم برم خودش مجبورم کرد😭😭
کوک: چرا گریه میکنی وایسا عزیزم
از ماشین پیاده شد و رفت و اومد
کوک: بیا عزیزم این نوشیدنی بخور اروم شو بعد توضیح بده
ا.ت: باشه
نوشیدنیمو خوردم
کوک: خوبی
ا.ت: اره بگم الان
کوک: هرجور خودت میدونی
ا.ت: تهیونگ چند بار زنگ زده قبل از اینکه بهت زنگ بزنم به او زنگ زدم جواب نداد بیا الان تو جوابشو بده من نمیتونم
کوک: باشه بده الو
تهیونگ: الو جونگکوک ا.ت کجاست
کوک: پیش منه
تهیونگ: بهش بگو زنگ زده بوده کارم داشته؟
کوک: بعد میگم بهت خب خدافظ
تهیونگ: خدافظ
کوک: حالا بگو
ا.ت: اول که رفتم کافه باهاش سلام کردم از نظر پسر خوب بود بعد بهم گفت که یه سورپرایز داره
رفتم باهاش منو برد به پارتی بعد گفت مست بشیم یه اتاق گرفتم بریم اونجا
کوک: چه غلطی کرده
ا.ت: بعد منم ترسیدم گفتم به تو زنگ بزنم
کوک: گریه نکن چیزی شده تو الان اینجایی حالت هو خوبه
ا.ت: همین الان بریم دکتر میترسم بچم چیزیش شده باشه
کوک: تو خودت خوبی
ا.ت: اره من خوبم نگران بچم
کوک: باشه الان میریم که از نگرانی هم در بیای
رفتیم بیمارستان
کوک: بیا عزیزم
ا.ت: میترسم خیلی میترسم
کوک: عشقم نترس من میگم چیزی نشده
دستمو گرفت بردنم ازمایشگاه
کوک: منو دیگه راه نمیدن اینجا منتظرم میمونم تا بیای
ا.ت: باشه
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۶.۳k
۰۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.